خواهرم روز عقدش قبل رفتن ب آرایشگاه بابابام دعواش شد،، بنظرتون مقصر کدومن و چرا

من نمیدونم پدرتون چیکار کرده و پدری به چی میگین ولی پسندیده بود خواهرتون اینجا هم به پدرتون احترام میذاشت و بعدا که رفت سر خونه زندگیش هر جور دوست داشت زندگی میکرد اینحوری نه پدرتون جلو بقیه کوچک میشد هم خواهرتون جلو خانواده شوهرش خجالت زده نمیشد. 

عزیزجان یک ساعت نشده تاپیک قبلیشون، بودم اونجا

برای پدرت؟ کسی که نمیزاره دخترش دلخوش از خونش بره 

خاهرت دم رفتن مخصوصا ک عقد کرده بهتره ملایم تر رفتار کنه همه ی باباها غر میزنن و غیرتی آن مخصوصا اگه کسی داخل آدم حسابشون نکنه د ازش نظر نخاد چی میشد باهاش ی مشورت می کردید بهرحال خونه خودشه خواننده بیاد اونجا یا نیاد یه بخشی هم نظر خود باباتون مهمه

البته که از قبل میدونسته ! 

ولی تا کجا باید در برابر خواسته یک پدر کنترلگر کوتاه اومد ؟؟

تا کی مصلح اندیشی های بیخودی ؟؟؟ کی جواب این دختر و میده که به خاطر باباش باید از همه خواسته هاش بگذره ؟؟؟

من انقدر از این مصلحت اندیشی ها داشتم برای اینکه پدرم ابرومو نبره اذیتم نکنه ... حالا من موندم و کلی ارزو و خواسته براورده نشده ... و پدرم که اصلا رضایت من براش مهم نیست و همیشه کار خودشو میکنه . 

ادم باید واسه دل خودش زندگی کنه نه رضایت بقیه 

بله .پس الان هم با دید متفاوت خانواده شوهرش و سرخوردگی که همین اول کاری سر ی موضوع که میتونست جلوگیری بشه به وجود اومده کنار بیاد . لابد تا اخر عمرشم میخواد باز سر این جریان پدر رو مقصر بدونه . در صورتی که خودش میتونست مانع این اتفاق بشخ

حق رو به خواهرت میدم، چون پدر منم دقیقا مشخصات پدر شمارو داره، خودمم شب نامزدیم همین بلا سرم اومد، بابام بااینکه چهلم پدرش هم رد شده بود، نذاشت اهنگ پخش کنیم و بزن و برقص داشته باشیم، ازاول تا اخر مجلس عین مجلس عزا همه نشستیم همو نگاه کردیم، اونشب یه چشمم اشک شد یه چشمم خون،آبروم جلو فامیلاشوهرم رفت،  همون شب واگذارش کردم بخدا، نتیجش این شد که الان برادرم و زن برادرم نمیذارن آب خوش از گلوش بره پایین، و من ذره ای و همدلی و دلسوزی نسبت بهش ندارم، یموقع فکر نکنید فقط همین ماجرا بوده ها، بابام سر مراسمات مختلفم زیاد اشکمو دراورد و هربلایی سرش بیاد حقشه