من نزدیک ۲۵هستم
حس میکنم افسردگی گرفتم چند وقته هر کیو میشناختم ازدواج کرده رفته یا یه دوست پسری چیزی داره حتی اونای که میگفت نه خوشمون نمیاد فلان
خیلی تنهام اعصابم خورده ناامید شدم که دیگه ازدواج کنم دلم میخواد گریه کنم هیچکس انگار من نمیخواد نه خواستگاری نه چیزی تک توک سالی یکی میاد اونم به درد نمیخوره میگن باید بری همش بیرون تا ببیننت من اینطوری نیستم مامانم اهل دوست اینا نیست حداقل دوستاش یکو معرفی کنن خودمم اهل ذوست پسر نیستم بخوام هم باشم اصلا نمیرم بیرون که بخوام برم ببینم کی میاد با یکی دوست میشه که از خونه نمیاد بیرون مامان باباش میگن تنها کجا میری سالی یکبار دوستم میبینم دوستای دانشگاه هم همینطور سالی یکبار میریم بیرون دوستی ندارم که باهاش برم بیرون حداقل به بهانه اون برم دوست پسرم ببینم مامانم تا میبینه دارم چت میکنم میخندم میگه کیه بهش گفتم کی میتونه باشه به غیر فلانی دوستمه که همن سالی یبار میبینمش گفتم دوست پسر فرضیمه مگه میگی کیه
حالم خوب نیست خسته شدم از زندگی یکنواختم