۲۶ ساله های مجرد بیان

من دقیقا توی نقطه ای هستم که هر دقیقه دنبال رسیدن به یک چیزی هستم همش فکر میکنم انگار دیگه بعد ۳۰سال قراره بمیرم که اینجوری خودمو عذاب میدم

بدتر از هرچیز میدونید چیه یکی هست کلا مدلش ازدواجی نیست تکلیفش با خودش مشخصه دوست نداره 

ولی یکی که دوست داره ازدواج کنه ولی نمیتونه خیلی سخته 

خودم یکیو دوست داشتم چندین سال از ۱۶.۱۷سالگی عاشقش شدم چند ماه یکبار میدیمش یجوری بود وقتی میدیدمش دلم میریخت لپام سرخ میشد نمیوتونستم از هیجان کنارش بشینم حرف بزنم فقط یواشکی نگاهش میکردم فامیلمون بود خیلی دوسش داشتم هرروز بهش فکر میکردم ولی ترسیدم بهش بگم که دوسش دارم چون فامیل بود از ترس اینکه بره به یکی بگه یه دفعه میخواستم عکس بفرستم براش من مامانم اشتباه گرفت منم چیزی نگفتم اگه بهش گفته بودم خودمم شاید خودش چیزی میگفت حرفی میزد پیش میکشید اخه یه دفعه همون زمانها شنیدم که مامانش خواستگاری کرد گفتن نظر من بپرسن ولی مامان هیچ وقت نگفت بهم بااینکه فهمیده بود دوسش دارم بعد اینهمه سال میگم اگه بهش گفته بودم یا مامانم گفته بود چند سال بود که باهاش ازدواج کرده بودم الانم خودش ازدواج کرده یکساله عقد کرده وقتی فهمیدم نابود شدم شب روزم گریه بود که چرا نگفتم بهش دوسش دارم چند وقت پیش عروسی بود دیدمش فقط سرمو انداختم پایین از کنارش رد شدم دیگه نه دلم براش لرزید نه خوشحال شدم از دیدنش یه شب خوابش دیدم وقتی تازه فهمیده بودم ازدواج کرده تو خواب سرمو مینداختم پایین که نبینمش نکنه دوباره دلم براش بلرزه تو خواب میگفتم اون دیگه زن داره نباید ببینمش.خلاصه که اون اعماق قلبم اون ته ته قلبم غمگینه دوسش ندارم ها ولی میگم کاش میشد کاش مثل این فیلما می‌تونستم ببینم اگر بهش گفته بودم زندگیم چه تغییری میکرد چی میشد .دوستانی که کسی دوست دارید از اعماق قلبتون فکر میکنید که حس گذرا نیست برید بهش بگید شاید پشیمون شدید اینکه چرا هیچوقت بهش نگفتید اون میشه برای یکی دیگه حس تنهایی حس نبودش اونم برای همیشه تو زندگیتون میمونه رو دلت .الان که برای من همه چی تموم شده فقط به خدا میگم اگر یکی آمد تو زندگیم انقدررر خوب باشه که اصلا یادم بره کسی هم قبل اون دوست داشتم اگر کسی تو قلبت باشه بری با یکی دیگه اون زندگی خودت اون مرد بیچاره خراب میکنه

بچها خیلی تحت فشاریم تو رو خدا و قرآن و هر چی میپرستید از ته دل دعا کنید انشالله اونایی که در حق من و عزیزانم ظلم و شر و بدی کردن به حق بزرگی خدا و دستای بریده حضرت عباس الهی که تقاص ظلم و ستم و بدیایی که در حق من و عزیزانم کردن پس بدن و دیگه یه سر سوزن در حقمون ظلم و ستم و بدی نکنن انشالله 🥺🙏😭

دانشگاه هم که میرفتم بابام میومد دنبالم مامانم میگفت خطرناکه حتی نزاشت همون ۱۹سالگی برم دانشگاه میگفت پسر اونجا خطرداره میخوای برگردی خونه تو جاده 

کرونا که امد دانشگاه مجازی شد چون دیگه نمیخواستم برم سرکلاس رفتم ثبت نام کردم 

برای خواهرم اصلا اینطوری نبود به من مه رسید حساس شد حالاهم میگه میخوام تورو پیش خودم نگهت دارم چرا بزارم بری خواهرت زود ازدواج کرد ۲۳سالکی اون ازدواج کرده منم چیزی نمیگم قبلا هم که خواستگار داشتم خودش رد میکرد اصلا هم بهم نمیگفت رفته انواع اقسام وسیله برقی ها خریده ولی خودش رد میکنه خواستگاررو چند روز پیش یکی پیدا شد گفت نه 

من که دیگه ناامیدم هرچی دعا ثنا کردم اصلا انگار نه انگار به خدا گفتم دیگه ایندفعه جواب نگرفتم دیگه بیخیال میشم اصلا دعا نمیکنم اینهمه قران بخون چله بردار نذر کن انگار کسی نمیشنوه😭

خوشحالم از مجردی😂

انشالله، دیگه گذشته نمیشه هم به عقب برگشت انشالله همه عاقبت به خیر بشن

قسمت همه ما جونا یه آدم خوب باشه  

واقعا سخته نمیدونم والا چرا اینطوری فکر میکنن مامان من که همش نگرانه نکنه چیزی بشه 😑از بس خودشون اینکار رو میکنن ما هم مثل خودشون میشیم منزوی میشه ادم من دوران دبیرستان بایکی از بهترین دوستان رفتم بیرون شد اولین اخرینش چون بعد اینکه امدم رفتن گوشیمو چک کردن 😑فهمیدن دوست پسر داره دوستم رفتن مدرسه گفتن ابرو دوستم بیچاره رفت اونم قطع ارتباط کرد منم نتوسنتم چیزی بگم هنوز که هنوزه دلم برای دوستم تنگ میشه از خواهر بهم نزدیکتر بود تو انتخاب دوست هم همیشه کم پیش میومد با یکی صمیمی بشم دوست زیادی نداشتم که باهاش برم بیام  با این کارشون هم کلا نه دوستی داشتم نه بیرون میرم 😣حس میکنم تو جوانی پیر شدم وقتی که همه دخترای همسن سالم میرن بیرون با دوستاشون میرن خونه های همدیگه بهشون که میگم میگه خوب برو خودت نزاشتی که من برم بیرون اگر ازدواج کردم بچه دار شدم هیچوقت مثل مامانم نمیشه یه ادم سخت گیر که فقط به من گیر میداد خواهرم کاری نداشت با دوستاش رفت مسافرت میرفت بیرون ولی من همش توخونه میزارم بچم تا حدی ازاد باشه با دوستاش بره بیرون بگرده دلش نگیره 

ای وای خیلی بده همیشه هم‌تو ذهن ادم میمونه 

من از کلاس که میخواستم برگردم توشهرکی که زندگی میکنیم بود کلاسم بعد یه مجتمع آپارتمانی هست این پشت مجتمع در هست اگر از تو مجتمع بری راه کوتاه میشه من اینطوری میرفتم که زودتر برسم خونه بعد مامانم با ماشین افتاده بوده دنبالم فکر کرده دوست پسر دارم که رفتم داخل محوطه اونجا 🤦🏼حالا ثابت کن میخواستم زودتر برسم.سختگیرا فقط برای ما نمیدونم چرا من خواهرم با دوستاش کافه میرفت همشونم دوست پسر داشتن اصلا مشکل نداشت ولی به من که رسید به قول معروف اسمون تپید