من ی خوابی دیدم ک خواب دیدم خونه مامانبزرگم بعد مامانبزرگم رو تخته بعد من تو ی اتاق دیگه ام دارم از پشت شیشه میبینم مامانم داره داد میزنه بعد با زنداییم دعوا میکرد یهو رفتم اونور فکر کردم اتفاقی واسه مامانبزرگم افتاده بعد دیدم دارن یکم میخندن باهم دعوا هم کرده بودن
رفتم دیدم مامانم گردنش خیلی گردنبند های بزرگ و عربی و خوشگل بود دستاش پر از النگو عربی خوشگل بود تو دلم میگفتم جی میشدم اینا واسه من بود چی میشد اینا واسه فلانی بود بعد لباس مامانم کرمی رنگ بود شلوارش سفید بود فکر کنم یهو لباسش تغییر کرد ب رنگ کرمی اولش یادم نمیاد چ رنگی بود
طلاهای مامانم خیلی نظرمو جلب کرده بود خیلی برق میزد همشون طلایی بود رنگ طلاهاش