یعنی اینو بگم میدونستم مامانم کلا زهرمارمون میکنه ولی دلم واسش سوخت گفتم تنها تو خونس بهش زنگ بزنم بگم بریم بیرون😒😒 سوار ماشین شدیم باشوهرم بودیم.
گفتم بریم مثلا دور بزنیم خیر سرم.😒
بعد منو شوهرم شام نخورده بودیم ب شوهرم گفتم فلافل بخر.مامانم شروع کرد ن من شام خوردم فلافل نمیخورم هزاربار غر زد. مغز منو شوهرمو خورد ک نمیخام برا من نخریدشوهرم میگفت خب چطور ما بخوریم تو نگاه کنی.😐
بعد دیدم مغازه ای اف زده بود منو شوهرمو و مامانم پیاده شدیم بریم داخل فروشگاه
دیدم مامانم موند دم در نیومد داخل رفتم بش گفتم بیا داخل موندی تو گرما ک چی خب😐😐😐😐اصن انگار کم داره مامانم ی مدلیه😒😒😒😒😐😐😐 تو ک میخاستی اینجوری کنی خب نمیومدی 😐هرمغازه ای میخاستیم بریم میگفت ن نمیام😐😐