خونه ما یه حیاط کوچیک داره که پشتش یه باغ کوچیک واسه همسایه بغلیمون داره. توی حیاط داشتم درس میخوندم دیدم چیزی از بین شاخ و برگ درخت انجیر حرکت میکنه وقتی نگا کردم دیدم یه سمور قهوه ای که سینه و شکمش سفید بود زل زده بهم . چشماش خیلی بزرگ و تیله ای بود . سریع مامانمو صدا زدم ولی فرار کرد. حالا هی خونوادم انکار میکنن که گربه بوده و خیالاتی شدم😐