امروز درصدهای کنکور اعلام شد ولی چون یکشنبه امتحان ادبیات دارم و بالاترین ضریب رو هم داره، تصمیم گرفتم تا یکشنبه نتایج کنکور رو نبینم که اگه یه موقع درصدهام خوب نبود، دیگه به خاطر ناراحتی امتحان ادبیات رو خراب نکنم.
یه کم پیش بابام اومد و گفت نتایج رو دیدی؟ گفتم نه. بعد براش توضیح دادم که فقط درصدهاست. باز اصرار کرد که بیا رمزت رو بگو من میخوام ببینم. نمیدونم شاید با خودش فکر کرده بود من چقدر بیخیالم که نرفتم درصدها رو ببینم! رفتم رمزم رو بهش گفتم ولی دیگه دلم طاقت نیاورد و در حالی که کل وجودم استرس بود بهش گفتم کل این یه سال خبری ازت نبود و بازم موقع اعلام نتایج سر و کلهات پیدا شد. بعد بهم گفت ادب نداری :) چرا ادب ندارم؟ چون واقعیت رو گفتم؟ من قبلا پشت کنکور مونده بودم و الآن هم دانشجوام و تو کل این چند سال انگار اصلا نبود، و هر بار موقع اعلام نتایج با یه حالت طلبکارانه میاد و میگه ببینم چی کار کردی! منم دیگه خسته شدم و امشب چیزی که تو دلم بود رو بهش گفتم. نمیدونم خودش چجوری روش میشه بیاد مجبورم کنه که رمزم رو بهش بگم... یه جوری رفتار میکنن انگار من چیزی بهشون بدهکارم!