رنج کشیده عصبانی عصیان گر مغرور و مغموم با موهای پریشان و ریشهای نسبتا بلند با صدایی دو رگه از فرت خستگی و دادهایی که بر سر این زندگی زده با حس نفرت و انتقام آماده جنگ نا آرام با چشمانی خون بار و دلی شکسته
که من هر روز او را به بند میکشم بعد کت و شلوار اتو کشیده ام رو میپوشم ادکلن مارکم را میزنم سوار ماشینم میشوم در حالی که لبخند سردی بر لب دارم
و مرد را تنها رها میکنم
و شب ها ذهنم را آزاد میکنم تا با هم تا خود صبح گریه کنیم
در من مردی است تنها.....