ی چیزی بگم
فکر میکنی من نمیدونم تاپیکام خوندی یا نه
شوهرم خیلی محبت میکرد ک عاشقتم و فلان
هرسریم بخاطر این محبتا بهش فرصت میدادم برای خوشحالیمم هدیه میخرید
اما کاراش عذابم میدادن
اینکه من همه تلاشمو کنم قمار نکنه اما پول تو سایت میذاش خودکشی کرد ترسی وجودمو گرف
یا ی بار دوسه روز همو ندیده بودیم کلی دلم براش تنگ شده بود و گف بخابم بیام پیشت فهمیدم مواد مصرف کرده و چرت وپرت میگف
اینکه قبلن اعتیاد بمواد داشته بود و جاشو داده بود الان به قمار
یا همون دروغایی ک گفته بودن مصرف دارو هایی ک چندسال داش و با خودم میگفتم چ مشکلی بوده چرا نگفتن چرا اینقد احساس خستگی میکنه
من ی سال این اقا میشناختمو اینهمه مشکل
هرچیزی درجای خودش سختی داره…