بچه های کنکوری و نوجوان ها بیاین💚✨

جمعه 10 تیر 1401 

روزی که کنکور تجربی برگزار شد و بالاخره صفحه کنکور و دبیرستان تو زندگیم بسته شد؛ اما می‌خوام برگردم به یک هفته قبل یعنی 3 تیر 1401 ، آخرین آزمون قلمچی برگزار شد و من تراز و رتبه ام خیلی ناامید کننده اومد البته علت داشت:

من بعد از سه سال تلاش سفت و سخت برای کنکور، نزدیکای عید خسته شدم و بریدم به اصطلاح و بعد عید ساعت مطالعه و بازدهی م به شدت افت کرد ( میگن از هر چی بترسی یا مسخره کنی سرت میاد) همیشه برام عجیب بود چطور بعضیا نزدیکای کنکور ول میکنن و خسته میشن از خوندن؟! مگه میشه اصلا!!

و خودم دقیقا به این وضع دچار شدم ؛ به مادر که پیگیر رتبه و ترازم بودن دروغ گفتم(که خوب دادم) چون دیگه اصلا تحمل شنیدن طعنه و سرکوفت نداشتم تو اون مقطع.

ولی خودش شک کرده بود و ظهر روز بعد به نمایندگی کانون تو شهرمون رفته بودن و کارنامه واقعی رو گرفته بودن، وقتی ظهر برگشت و روبه‌رو شدم باهاش دست و پاهام یخ کرده بود از اینکه فهمیده بهش دروغ گفتم، یادم نیس دقیقا اون روز چه اتفاقی افتاد ولی مطمئنم چند ساعت بیشتر اون استرس و حال بد و شنیدن سرزنش ها ادامه نداشت...

فک کنم مادرم هم فهمیده بود این روز های انتهایی مونده به کنکور دیگه کاسه ظرفیتم پر شده که بهترین تصمیم رو گرفت برای یک هفته کامل مرخصی گرفتن و کلا کنارم موندن؛

باهم برای زیست و ادبیات و دینی برنامه ریزی کردیم(ریاضی و فیزیک رو دیگه نمیشد جمع کرد تو یه هفته) ...

پزشکی ، رتبه م حدودای ۱۵۰۰ اینا بود سال ما معدل مهم نبود 

خیلی ممنون ، همچنین🌹

عجیب خدا بهم نیرو و قوّت داده بود ، یک هفته تمام بی وقفه خوندم : دراز کشیده ، پشت میز ، ایستاده و در حال قدم زدن ، تو ماشین:/

دینی و ادبیات رو تو ماشین می‌خوندم ، مادرم ساعتها تو شهر و حومه شهر رانندگی میکردن تا من بتونم بخونم بدون وقفه و تنوعی باشه برام و بالاخره ادبیاتم از ٪۳۰ آخرین آزمون قلمچی رسید به ٪۷۰ کنکور و دینی و عربی رو بالای ۷۰ زدم همین نمرات باعث رتبه و دانشگاه قبولی م کلی تغییر کنه و حتی شاید بشه گفت منو از پشت کنکور موندن نجات داد

می‌خوام بگم میدونم این روزای آخر چه حالی داری ولی تو رو خدا کم نیار ، شده مثل من برو خارج از شهر تو ماشین و وسط کوه و بیابون😅 بخون ولی قطع نکن خوندن رو

حتی یک سوال بیشتر بزنی تو آینده ۷ سال بعدی ت تاثیر داره ، ناامید نباش یک هفته خوندن با تمام وجود به اندازه یک ماه شاید هم بیشتر می‌تونه موثر باشه(اینو کسی داره بهت میگه که خودش تجربه کرده به حرف بعضی مشاورا که میگن دیگه یه ماه اخر تاثیر نداره حتی به اندازه سر سوزن اهمیت نده ...)

و در آخر به خدا توکل کن و ازش بخواه هر چی به صلاحته اتفاق بیوفته ؛ شاید اگه اون دروغی که به مامانم گفته بود رو نمیشد و متوجه نمیشدن من الان اینجا نبودم..

آره عزیزم ، نگران نباش سعی کن امتحان های بعدی رو بهتر بدی 

بالاخره قبلیا خوب یا بد تموم شده

هنوز خیلی فرصت داری شما