امشب آزمایش داشتم رفتیم بدم،خیابونا شلوغ سر یه چهارراه یه ماشین با سرعت به ما نزدیک شد...گفتم زدددد،تموووووم.یه ترمز سفتو سختی گرفتو میلیمتری نخوردیم به هم.تا خود آزمایش رفتنو برگشتن شوهرم داشت شاخو شونه میکشید که اگه فلان میکرد فلان میکردم فلان فلان شده رو!!حالا هرچی من بحثو عوض میکنم اصللاااااا.حرصم گرف گفتم اون الان رسیده خونه سر سفره شامشه،تو داری دهن مارو آسفالت میکنی با حرفات مرد!خیر سرم نه ماهمه،بجای اینکه بپرسه حالت خوبه؟طوریت نیس با اون ترمز شدید؟!
از اونجا به بعد ساکت شد ولی یطوری میروند که شاید یه بحث دیگه با یکی دیگه پیش بیاد قبلیو سرش خالی کنه!!!
اینا چرا اینجورین؟الان حکمت خدا از اینکه مارو با اینا جفت کرده چیه دقیقا