خب خدا شکر دوست داری من بخدا همونم ندارم
بشین فکر کن ببین حتما چیزای دیگه هم داری
تحمل کن البته وجود یکی که از خون خودته و ازت متنفره خیلی سخته منم مادرم اینجوریه هم خون خودمه ولی ازم متنفره اون خواهرم ازدواج کرده و الان نیست
من خودم جدا شدم و خیلی حس تنهایی دارم
قبلا هم وروجکم رو از دست دادم داغ دیدم
مجبورم خونه مادرم باشم اما بخدا اون حاضره من برم
تو خیابونا خونه غریبه یا با هر مورد بی سر و پایی دوباره ازدواج کنم که فقط پیشش نباشم دلیل این همه نفرتم نمیدونم