2777
2789

بچه ها شوهرم میاد تو جمع زنونه

 مثلا دختر خاله هام مجردی میان دورهم جمع بشیم یا حتی خاله هام ، میخوایم کنارهم باشیم شوهرم میاد وسط میشینه همش حرفای بی ربط میزنه مسخره بازی میکنه 

ببخشید دلقکبازی میکنه همه بهش بخندن عادتشه حتی تو جمع خانوادگی که هیچ مردی نباشه میاد وسط زنا شیرین کاری میکنه  خیلس خودشو سبک میکنه بنظرم مرد باید ابهت و جذبه داشته باشه اما شوهرمن همش شوخی میکنه بلند بلند میخنده جوک میگه ادای زنارو در میاره همه بهش میخندن 

نمیتونم بگم نیا اخه اصلا نمیفهمه با این کاراش هیچ شان و منزلتی نداره چیکارش کنم

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

فقط بزن تو دهنش تو شرتشو بکن

ی دختر هنرمند ورزشکار وباهوش با کلی رویاهای  قشنگ 💕 ویولنیست 🎻مربی شنا وفیتنس🏊‍♀️🏋‍♀️نیمچه زبان بلد انگلیسی و فرانسه😉نیمچه خیاط و گاها عکاس📸 در رویای پزشک شدن 👩‍⚕️

تو جمع زنونه انگار از خود بی خود میشه همش شیرین کاری میکنه هیچکس ازش حساب نمیبره سبک شده

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

خاله زنکه!! بنظرم ناراحتیتو بهش بگو

بشدت !! همش میخواد با زنا غیبت کنه

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

بهش بگو مسخرت میکنن به جوکهات و اداهات نمیخندن که، به سبک بازیت و خاله زنکیت می‌خندن، مرد چرا باید تو جمع زنانه باشه، حتی یکبار هم نشده شوهرم تو جمع زمانمون باشه، شده بیرون تو ماشین نشسته تو خونه نیومده که مازنها راحت باشیم 

خب دیگه مرد فانیه اشکالش کجاعه؟

وسط جمع زنونه خودشو قاطی میکنه مسخره بازی در میاره غیبت میکنه بنظرتون اشکالی نداره؟ اخه آنقدر بی مزس حتی روم نمیشه باهاش خونه اقوام برم ابرومو میبره 

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

بهش بگو مسخرت میکنن به جوکهات و اداهات نمیخندن که، به سبک بازیت و خاله زنکیت می‌خندن، مرد چرا باید ت ...

هزار بار بهش گفتم اصلا متوجه نمیشه 

اما وقتی چندتا مرد کنارش باشن سرش تو گوشییه باهاشون صحبت نمیکنه !!!!

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز