شب قدر بود مامانم اینا رفته بودن هیئت
من تو اتاق بودم و از آشپزخونه صدای ظرف شستن میومد
منم فک کردم حتما بابام یا مامانم اومده بعد بلند شدم برم آشپزخونه و خواستم بگم مامان یا بابا دیدم هیچ کی نیس
رفتم حیاط وایسادم تا مامانموبابام بیان بهشون گفتم ولی باور نکردن🥲🥲😕😕