ما تو یه شهری دور از خانواده شوهرم هستیم...منم غریبم...شوهرم تصمیمشو گرفته بره شهر خودشون زندگی کنه....همش میگه خونه ۸۰ متری یا یه تیکه زمینمونو بفروشیم ...گفتم صبر کن بریم اونجا یه سال اجاره بشینیم بعد اگه خونه ای چیزی معامله کردیم میایم اینجا میفروشیم....چون شوهر من فوق العاده ولخرج و مهربونه...امکان نداره پول تو دستش بمونه...
برگشت بهم گفت توده ی رحمت و که یه ماه پیش عمل کردی اگه سرطان بدخیم باشه من باید داری ۴۰ ملیونی برات بخرم...مجبورم بفروشم زمینو...
خیلی ناراحت شدم...قلبم صد تیکه شد....اخه خدا یعنی ماهارو نمیبینه؟