راستش من ۲۲ سالمع نزدیک یک ماه پیش تو اینستا با یه اقایی آشنا شدم(از قبل همو فالو داشتیم ولی صحبت نکرده بودیم) خلاصه سرتونو درد نیارم باهاشون صحبت کردم بسیار بسیار فرد موجه و با اخلاق و قابل احترامی هستن و اصلا نمیدونم چطوری ولی انگار درو تخته جور بودیم کلی از اخلاقامون شبیه هم بودو خلاصه باهم وارپ رابطه شدیم ولی یه مشکلی وجود داشت اینکه خونه هامون از هم فاصله زیاد داشت یعنی ۹۰ کیلومتر فاصله و این اقا از همون دقیقه اول که بامن صحبت کرد فاز ازدواج داشتن درحالی که من به ازدواج فکر نمیکنم فعلا و حداقل باید ۴ ۵ سال بگذره و لیسانسمو بگیرم ایشونم میگفتن خب عیبی نداره و همون تایم ازدواج میکنیم و گفتن که با فاصلمون مشکلی ندارن حتی خلاصه نزدیک ۲۰ روز که گذشت گفتن شرایط سخته براشون و نیاز دارن من و هر هفته ببینن و چون فاصلمون دوره سخته و ... کم کم این حرفا رفت رو مخم و گفتم تصمیم جدی بگیرن یا میخوان ادامه بدیم یا این حرفاشونوتموم کنن ادامشو مینویسم الان
عزیزم قبلش بگم ازدواج کنی بری شهر غریب خیلی سختت میشه از الان دارم میگم همین نی نی سایتو بخونی میبینی چقد خیلیا تو شهر دور دست تنهان با بچه کوچیک و حس دلتنگیو و همه مکافاتش هرچندشوهرت خوب باشه
همش از جواب قطعی دادن طفره میرفتن و میگفتن نمیدونم میخوامت ولی راه سخته برام خلاصه بعده کلی بلاتکلیفی وکلنجار رفتن الان از هم جدا شدیم تقریبا دو روزه اما مشکل اینه که به وجودشون تو زندگیم عادت کردم و بعده مدتها حس کردم یکی منو میفهمه نمیدونم چیکار کنم دوستام میگن چرا ازش جدا شدی(اینم بگم موقع جدا شدن گریه میکردن و میگفتن نمیخوان و عذر خواهی میکردن)میگن شانس خوبی و از دست دادی دو به شک افتادم که پیام بدم برگردیم نمیدونم واقعا کمکم کنید بتونم تصمیم عاقلانه بگیرم مرسی❤️
بستکی ب طبعت داره دوری و نزدیکی و چجوری تحمل می کنی خب بعدش؟؟
به دوری از خونه عادت دارم و مشکلی نداره برام الان سواله من اینه که چیکار کنم وقتی اونطوری گفته یعنی نمیخواد باهام ادامه بده با نه فقط راه براش مهم بوده