بهم ریختم خودش قبل رفتن گفت عروسی میرم ساعت ۲شب اومد بازم از میپرسیدم میگفت یه مهمونی مردونه بود توتالار گرفته بودن مگه هتل تالار و رستوران داره ای خدااا😭😭
میگن یکی تو زندگیته ...چی بگم تونسته دیگه.... میگن بعدمن اون مثل اینکه رو اون شونهای که من سرم بود تکیه میده....🚬
❤️🌱😇ایمان دارم به دست خدا که دستهام رو محکم گرفته و باعث تک تک موفقیت هامه✨اتفاق های خوب همیشه بودن و هستن فقط کافیه ایمان قوی داشته باشین🌕🙏🏻یه جایی میفهمی که باید سبز باشی تا جوانه بزنی...🌱و من سبز هستم😊🌿
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی