دیروز خونه ی یکی از اقوام مون بودم، خانوم از سر سفره که بلند میشد به پسرش گفت علی کتری بزرگه رو برام از بالای کابینت بیار و رفت. پسرش گفت اجازه بده، نوکران و چاکرانت خسته ان الان، پشت بندش شوهرش در اومد گفت: تا عمر داره نوکر و چاکرمونم هست....
خانومش رو میگفت
یه بارم دختر دوازده ساله شون جلوی زن همسایه به مادرش گفت اینجا خونه ی تو نیس، خونه ی بابامه! بردمش تو اتاق بهش گفتم حرفت خیلی زشت بود، اگه مامانت نبود بابات الان توالت این خونه رو هم نداشت(باباش ورشکست شده و واقعا از هیچ نظر صلاحیت مدیریت اقتصادی و گردوندن زندگی رو نداره واقعا)
حالا روی صحبتم با همه ی شما عزیزان هست، اول و آخر همسرته که برات می مونه، جلوی دیگران خوردش نکن، میتونی تو سرش بزتی و خودت هم زن یه خاک بر سر باشی، میتونی بهش در حد یه شاه عزت و اعتبار بدی و خودت هم ملکه بشی...