دیروز رفتیم بهشت زهرا سر مزار نامزدم و من واقعا از خود بی خود شدم...یعنی اصلا حال خوبی نداشتم...تعادلمو از دست دادم پام گیر کرد به یکی از سنگ قبرا افتادم زمین ...برادر نامزدم اومد بلندم کرد و بعدش چند تا از دوستامم اومدن زیر بغلامو گرفتن ...موقع برگشتن هم برادر نامزدم دستمو گرفته بود و با ماشین اون اومدم خونمون...از وقتی که نامزدم فوت کرد خیلی هوامو داره شاید بیشتر از خانوادم ... برادر دوقلوی نامزدمه ...
یعنی دو روز در میون میاد خونمون با یه پاکت ابمیوه یا کمپوت و اینا و احوالپرسی میکنه ، قبلا فکر میکردم از طرف مادرشوهرم اینا میاد اما خب با رفتارای زننده ی مادرشوهرم این مدت فهمیدم که خودش خیلی پیگیر حال خانوادمونه...با اینکه حال خودش خیلی بده و خب به هر حال داداش دوقلوشو از دست داده اما خیلی نگران منه...و من همه ی اینارو به چشم میبینم...شاید هوش و حواسم اوکی نباشه اما اونایی که توی شرایط سخت کنارم بودنو از یاد نمیبرم...شما ازین ادما تو زندگیتون هست؟