مادرم خانه داره ولی یه خانه دار فعاله یعنی همششش بیرونه و کارای متفرقه انجام میده مثلا میره داوطلب میشه یجا خادم میشه بعد دوباره هس مراسما و جشنا مختلف میگیره قد یه شاغل سرش شلوغه 
زندگی با یه قلضی سختیای خودشو داره حقیقتش من خودم به شخصه دوست ندارم با قاضی ازدواج کنم حس میکنم نمیتونم کسی مثل بابام بیدا کنم 
 مسئولیت زیادی داره 
بابا مامانه من خیلییی اهل رعایتن اگه یه نفر دست بابام یه پرونده داشته باشه حتی یه کیلو هویجم به ما بده ما قبول نمیکنیم 
خیلی وقتا شده یعضیا هیچ پرونده ای نداشتن بیش بابام ولی تازه اشنا شده بودن با بابام به واسطه شغلش بعد براش هدیه  میوردن حتی شاید واقعا منظوری نداشتن واقعا از لطف بوده مثلا دوکیلو میوه میوردن 
بابام سریعععع برمیگردوند میگف دوست ندارم کوچیک ترین چیز رد و بدل بشه .واقعا هم بنظرم کار درست همینه ولی من واقعا برام سخته به ایمجور چیزا اهمیت بدم
هرقاضی خوب نیست بابای من کلا خیلیی طرف خانوماس ولی خیلی قاضیارو دیدم که کلاا با زن جماعت مشکل دارن حق رو به جنس خودشون میدن و کلا زناشونم محدود میکنن