ده سال سکوت کردم گفتم بهترمیشه امانشدکه بشه روی گوشیش خیلی حساسه دیگه کوتاه نمیام سه تابچشو میندازم جلوش جدامیشم چون یه حرفای زدکه مطمن شدم حیف این ده سال زندگی که برای خودم عصاب روان درست نموند
هیچ وقت هیچ وقت نمیزاره من نگا کنم بیشعورمیگه شخصیه گومیخوره بدن شخصی منو دست میزنه عوضی
شما یه مشاوره برو بدن شخصی تو همسری دیگ معنا نداره گوشی ام اگ آدم مومن وباتقوایی باشه نیاز نیست ببینی خودش میدونه جلو تر از شما خدا میبینه گوشی و محتوای ذهنشو
خدایی اینایی ک میگن حریم شخصی فازشون چیه؟!! زن و شوهر مگ حریم شخصی باید داشته باشن!!
فازشون حرومزادگیه ولاغیر
🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمیخواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمیدانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||