يكى از اقوام ما سالها بيمار بودن، سالهاى طولانى درگير بيمارستان و درمان و بسترى و جراحى و... خيلى خونواده تلاش كردن و به هر درى زدن آخرش بعد از يه دوره كما از دنيا رفتن
واقعيتش رفتار نزديكاشون جدا از بجا اوردن رسم و رسوم و ناراحتى هاى معمول عزادارى، يجورى بود انگار راحت شدن
يعنى انقدر كه اون مادر رو دوست داشتن انتظار داشتيم خيلى مراسم سوزناكى باشه ولى نبود
بنظر ميومد بيمارى طولانى خستشون كرده بود متاسفانه
خدا صبر بده و شفا... مريضى و مريض دارى هم سخته