تاپیک مدیریت مخارج و درآمدها و نحوه بهتر پس انداز کردن و نکات مهم خانه داری (۳)

عزیزم خیلی خوشحال شدم برای دوچرخه بچه هاتون ان شائالله به دلخوشی استفاده کنن

یادمه من و خواهرام بچه بودیم و دوستامون دوچرخه داشتن و ما نداشتیم

هر روز بچه ها رو نگاه می کردیم با این که وضع مالیمون بد نبود ولی برامون نمی خریدن

بعد مدتها بابامون یه سه چرخه کوچک خرید که نوبتی استفاده می کردیم

یادمه یه روز که داشتم بازی می کردم پسر عمه مادرم که همسایمون بود و بزرگ بود اومد زد در گوشم که چرا تو بزرگی با این دوچرخه بچه ها بازی می کنی

من اون خاطره تلخ رو هیچ وقت یادم نمیره و هنوز که هنوزه  با این که 43 سالمه نمی تونم از دوچرخه بچه ام استفاده کنم و یا حتی خوشم نمیاد بهش دست بزنم 

میخوام بگم چه کارخوبی کردید که دوچرخه رو برای هر دوسون خریدید.

سلام عزیزم 

اولین بار خانواده شوهرم هرچی بود گرفتن وتمام حتی پول اجاره یه اتاق نداشتیم 

دومین بار شوهرم با ماشینی که از دم قسط برداشته بودیم آتیش گرفت وسوخت درحالی که هنوز قسط ماشین تموم نشده بود وشوهرم بخاطر سوختگی زیاد مدت زیادی موند خونه وسرکار نتونست بره

سومین بار بخاطر اعتیاد شوهرم همه چی به باد رفت وپول پیش تموم شد اساس وریختن تو کوچه

چهارمین بار دوباره مبلغ زیادی همون شخص از شوهرم بالا کشید وتو درگیری دست شوهرم عمیق زخم خورد ورفت اتاق عمل ودوباره مدت زیادی خونه نشین شد وکلی هزینه شد تا خداروشکر شوهرم تونست دستشو تکون بده 

وتمام این مدت وام رو وام قرض نزول روهم اضافه می‌شد تا بیایم اینو جبران کنیم کم می آوردیم مثلا پول پیش و وام برداشتیم تا بیایم تسویه کنیم سرسال می‌شد باز وام برمی‌داشتیم اضافه می‌شد بعد پول وام برداشتیم برای پیش مغازه تا تسویه شه سرسال میرسه زیاد میکنن اونو تسویه نکرده سرسال خونه میشه اونو حساب نکرده قرض ونزول های قدیم میرسه مجبورمیشی دوباره وام برداری بدی نزول وهمینجوری ادامه پیدا کرده تا رسیدیم به اینجا که قسط و....داره ازمون بالا میره ...

داستان زندگی من طولانیه نمیشه تو چند خط نوشت ولی اینا یه بخش کوچیکی هست که گفتم ...مثلا دخترم که کوچیک بود شوهرم یه دعفه غیب می‌شد به مدت یه ماه دوهفته سه هفته ومن مجبور میشدم خودم هزینه هارو کرایه هارو تامین کنم ...

خلاصه آمده رسیده به اینجا والان خدمت شمام😉😀

سلام عزیزم مرسی ممنون 

نه ۱۲ سالگی نه اشتباه نوشتم ۱۳عقد کردم ۳۹ سالمه عزیزم

اشتباه تایپ کردم پست اول

عجب .واقعا خدا قوت .

خب شما عزیزم با بچه هات راه طولانی تر و پیچیده تری نسبت به بقیه در پیش دارین. 

بچه هاتون چند سال از شما دور بودند و حضور شما رو نداشتند و بلاخره اسیب دیدند .

الان هم که شما حضور داری پدرشون حاضر نیست و خب نمیگم غیر ممکنه ولی کار تعلیم و تربیت شما که گلدن تایمش از کودکی تا حدود 8 سالگی بوده یکم با اختلال مواجه شده ... منظورم این نیست که ناامید باشی و قربانی زندگی و شرایط ..نه منظورم اینه به خودت سخت نگیر چون بچه های شما از کسی که محیط خونه از کودکی براشون امن بوده حساستر هستند و پیچیدگی های خودشون رو دارند. 

شما فقط سعی کن ارامش، امنیت و عشق بهشون بدی و بدون درگیری و حس بد تو کارهای منزل مشارکتشون بدی...ازشون انتظار زیادی نداشته باش اونها هم به اندازه خودت تو این زندگی زخمی هستند عزیزم،   منتهی چون بچه هستند راههای ابرازش رو به همین شکل ناسازگاری و طلبکاری و ....بروز میدن...خودت هم زندگی سخت و پر فراز و نشیبی داشتی همین که زندگیت رو مدار ارامش باشه و بچه ها برات دردسر درست نکنند و درسشون رو بخونن و فعالیت ورزشی داشته باشند و یک کلاس هنری ببریشون کافیه...امیدوارم در کنار هم ارامش داشته باشین.

عزیزم الان هم همسرتون اعتیاد دارند؟ چه راه پر پیچ و خمی  رو طی کردین...زندگی هر کس رو اگر دقت کنی کلی توش حرفهای ناگفته هست

مرسی عزیزم😘

شیره‌ی سیب

سیب‌ها رو خوب بشور و هسته‌ها و پوست‌های ضخیم‌تر رو جدا کن. می‌تونی پوست سیب رو هم بذاری چون خواصش توی شیره می‌مونه و طعم خوبی می‌ده. سیب‌ها رو خرد کن و داخل یه قابلمه یا دستگاه آب‌گیری سیب، آبش رو بگیر. اگر دستگاه آب‌گیری نداری، می‌تونی سیب‌های خرد شده رو با کمی آب بپزی و بعد از پخت از صافی رد کنی تا آبش جدا بشه. آب به دست اومده رو داخل قابلمه بریز و روی حرارت ملایم بذار. حرارت باید کم باشه که نسوزه و به آرومی بجوشه.آب سیب رو باید به مرور زمان بجوشونی تا کم‌کم غلیظ و شیره‌ای بشه. این مرحله ممکنه چند ساعت طول بکشه. باید مرتب هم بزنی تا ته نگیره و نسوزه.وقتی آب سیب به غلظتی رسید که شبیه شیره شد (وقتی یه قطره ازش روی بشقاب بریزی و پخش نشه)، حرارت رو خاموش کن

پودر سیر 

سیرو پوست بگیر ورقه ای خورد کن دوراز آفتاب تو خونه پارچه پهن کن سیرهارو بچین روش بعداز خشک شدن آسیاب کن وتمام

مرسی عزیزم لطف داری نگاهت قشنگه😘

سلام عزیزم مرسی وقت گذاشتی پست هامو خوندی قشنگم ...

من کلا  درکنار کارو روز مرگی فکر  پس انداز بودم همیشه وآینده نگری دارم ...ولی الان همونجور که خوندی خیلی تو فشاریم میخواستم ببینم راهکاری دارید برای پس انداز بین این اوضاع حتی شده ریز ریز ...

خودم ریز ریز حتی شده در حد بیست تومن سی تومن البته تک هزار 😁تبدیل میکنم بنظرم از هیچی بهتره نباید غافل شم ...

اگه راهکاری دارید ممنون میشم لطف کنید عزیزم

مرسی عزیزم چقدرحس خوب وقشنگ تزریق کردی 😘🤩

زنده وپایدار باشی عزیزم

عزیزم اینها رو از هوش کپی میکنین؟ خیلی جاها تو پیامهاتون متوجه شدم که انگار ربات داره حرف میزنه نه انسان .....ببخشید منظورم جسات نبود ولی خب مهمه ادم بدونه داره ایده های ذهنی افراد رو میگیره یا پیشنهادات هوش مصنوعی رو از این جهت عرض کردم .

چون جمله اخری که حذفش کردین دقیقا جمله هوش بود با عرض پوزش

بچه های من معمولا شیر کاکائو و پچ پچ میخرن

خودم هم کیک میپزم

پفیلاساز هم داریم درست میکنم 

ببخشید اینجوری میگم اما داستان زندگیتون رو خوندم بنظر من همه مشکلات ریشه اش از بی مسولیتی همسرتون بوده همه ضرر ها از ایشون بوده و شما چقد صبور و قانع بودید و بسیار تلاشگر، خانوم چکاوک هم که داستان زندگیشون گذاشتن همه مشکلات از شوهرشون بود و خودشون مثل شما بسیار تلاشگر و آینده نگر، چون شما میگی شوهرت 1ماه غیب می‌شده یبارم که اعتیاد داشته 

معصومه جون عکس النگو هاتو لطفا بزار جهت انگیزه 

شیرکاکائو خوبه به نسبت دیگه نمیشه خیلی هم دور باشن از فضای خوراکی ها 

هر کاری کنین بیرون و مدرسه و ....نمیشه صد درصد پاستوریزه باشن و جلوگیری کنین از خوردن خوراکی ها