منم خاطرم فانتزی های که توی ذهنم داشتم بابام سریع برام برآورده میکرد اون موقع یک صندل هایی اومده بود مثل سیندرلا یا صندلی بادی خیلی مد بود
اما اینطور نبود هرروز هرچی بگم بگن چشم میگفتن باشه برای تولدت یا قبولی برات میگیریم
منم خوشحال میشدم و قبول میکردم
الان با پسرم همین رفتار دارم با اینکه پنج سالش توی این سالها هرچی گفته چشم نگفتم بخاطر همین توی این سن کم نسبت هم سن و سال هاش عاقلانه تر بخورد میکنه
اما بجاش خواسته هاش توی روز تولدش بجای تولد خانوادگی و بریز و بپاش برآورده کردم
مثلا براش جا انداختم قرار نیست هربار از پارک برمیگرده از سوپر مارکت خوراکی بگیره بهش میگم عزیزم کارت همراه نیست بجاش خونه برات پفیلا درست میکنم میگه باشه مامان
یا چند وقت پیش بردمش فروشگاه ماشین دیده بود میگفت مامان من ماشین دوست دارم گفتمش میدونم پسرم اما ماشین زیاد داری بعد خودم یک لحظه دلم به رحم اومد داشتم نگاه میکردم کدوم براش بخرم دیدم دستم گرفت گفت باشه مامان بیا بریم اون سمت ببینیم🥲❤️
از نظر من سختی و نرسیدن باید تجربه کنند
قرار نیست توی ناز و نعمت به سر ببرن
از یه سنی به بعد برای رسیدن به خواسته شون باید تلاش کنند
دکتر عزیزی میگفت بچه رو در راستا کار هایی که وظیفه شون نیست و همگانی حساب میشن باید تشویق و پاداش داد
کار مثل درس خون نماز خواندن تمیز کردن اتاق پاداش ندارن
کار مثل شستن ظرف شستن سرویس شستن حیاط پاداش دارن
الان نه شما سو تفاهم نشه اکثر اطرافیانم میبینم میگن کتاب باید فنری کنیم فنری ظاهراً چند سال مد شده و انجام میدن
به این فکر میکنم مگر ما اون زمان برامون فنری میکردن
الان بچها براشون بهترین وسیله بگیر فنری کن ست کن بازم یه ایرادی دارن که درس نخونن
این کاملا نظر شخصی من و هرکس اختیار تام خودش و بچه اش داره اما من هیچ وقت بچم وارد مد و راحتی صد از صد نمیکنم💛