مامانم اومده چمدون باز کرده گفت اره این رو برای دخترم و دوتا پسرم که دوماد نکردم گذاشتم گفتن عه این که لازم نداره این که شوهر میگیره بعد مامانم داشت طلاهاشو نشون میداد اومده عروسمون تو روم میگه آره این طلاها مال عروساست برای تو نیست زیاد نگاه نکن بعد با اونیکی عروسمون هار هار هار خندیدن که آره به تو باید خانواده شوهرت بدن
ووا مکه مادرت خداایی نکرده قراره بمیذه که عروسا اینطور میگن تو به فکر طلایی من بودم میزدم تو دهنشون بخاطر تقسیم لوازم مادرم توام میگفتی ایشالا خودش صد سال باشه و استفاده کنه
عروس های شما هم مثل عروس های ما مفت خورن باباهای خودشون هیچی ندارن چشم دوختند به مال و اموال پدرشوهر و مادرشوهر عروس ما به پدرم گفته بود آخه کی زمین میده به دختر که داماد بخوره اونو جهیزیه دادید بس زمین باید بدید به پسرتون البته منم قشنگ شستمش بهش گفتم برو ارث و میراث بابای خودتو طلب کن.اصلا به حرفاشون توجه نکن
گاهی اونقدر دلتو پر کردند که تا میای حرف بزنی از چشمات میریزه بیرون.