دوستانی ک در جریان هستند خواستم بهتون اطلاع بدم که چیکار کردم و چیشد شما در کنار من بودین و بهم دلگرمی و مشورت دادین خواستم شمارو در جریان بزارم اومد خونه و بهش گفتم نمیتونم با این شک که تو بهم خیانت کردی باهات زندگی کنم میترسم و دیگ بهت اعتماد ندارم تو هروقت بخوای بری بیرون بری مغازه بری جایی من بهت شک دارم و نمیخوام با این شک زندگی کنم برای همین هم من میرم خونه پدرم و از همونجا اقدام به جدایی میکنیم پدر من شیراز زندگی میکنه و من با همسرم تهران زندگی میکنیم بهش گفتم من میرم توافقی جدا شیم اذیت نشیم اینم بگم دوستان شوهر من هیچ وقت هیچ وقت تو هیچ بحثی از من عذر خواهی نکرده هروقت دعوای بدی میشد من میگفتم طلاق نمیگفت نه میگفت اگ دوست داری باشه ولی این سری خیلی عجیب بود رفت قران رو اورد وضو گرفت و دست گذاشت روش گفت به همین قران قسم میخوام راستش بهت بگم گفت اون روز اون دختر خیلی میومد دم مغازه گفت منم وسوسه شدم و گفتم بزار حالا که خودش میخواد منم انجامش بدم رفتم خونه اجاره کردم و رفتم دنبالش گفت ولی به خدا قسم وقتی رفتم دنبالش نشست توی ماشین یه لحظه یاد زندگیمون افتادم یه لحظه یاد تو افتادم یه لحظه ترسیدم از دستت بدم عذاب وجدان گرفتم برای همین دور زدم از کوچه بالایی و پیادش کردم گفت حتی پیاده نمیشد گریه میکرد که فقط حتی به حرفاش گوش بدم میگفت ولی من پیادش کردم من اولش باور نکردم و گفتم اصلا برام مهم نیست تو بهش فکر کردی میخواستی انجامش بدی قسم دورغ کاری نداره گفت مغازه مگه دوربین نداره گفتم چرا داره گفت بیا این گوشی من تاریخش رو بزن و ساعتش رو ببین خلاصه من زدم همون تاریخ شوهرم ساعت ۵ و نیم از خوننه رفت از خونه تا مغازمون نیم ساعت راهه دیدم ساعت ۶ و ۲۸ دقیقه رسید مغازه و رفت توی کشو کارت عابر بانکی که به اسم خودشه رو برداشت و رفت و باز ساعت ۷و ۱۲ دقیقه اومد مغازه توی مغازه بود خیلی هم توی خودش بود تا ساعت ۹ و ۱۵ دقیقه بعدش هم که ساعت ۱۰ اومده بود خونه و این شد که من باور کردم حقیقتا من به عقلم نرسیده بود دوربین مغازه رو چک کنم ببینم اون روز رفته یا نه چون گفت با دوستم میخوام برم بیرون به خاطر همین اصلا سراغ دوربین نرفته بودم و اینکه باور کردنم دلیل بر بخشش نیست هر انسانی لایق یک فرصت دوباره هست منم خواستم لین فرصت رو بهش بدم چون تلاشش رو دیدم واقعا انتظار نداشتم که انقدر خودشو به درو دیوار بزنه ک منو قانعکنه نمیدونم کار درستی بود یا نه ولی واقعا دوست داشتم که بهش یه فرصت دیگه بدم چون اولین بار بود همچین چیزی دیدم نمیدونم چی میخواد بشه ولی احساس خوبی دارم
ممنون که خبر دادی بهمون خوب کاری کردی یک فرصت دادی ای کاش اون خراب بنشونی سرجاش لعنت به هر چی هرزه ...
قربون شما ممنونم از شما که کنارم بودین اون زن انقدر بلانسبت هرزست که من اصلا دوست ندادم حتی یه کلمه باهاش حرف بزنم کسی که وارد زندگی یه زن دیگه میشه نمیدونم حتی اسمشم نمیتونم بزارم زن و نمیخوام اصلا گیر بدم نمیخوام حتی حرفشو پیش بکشم میخوام فراموش کنم و ببخشم و همسرم قول داده این سری اگه این خانوم بیاد دم مغازه میاد میریم شکایت میکنیم