۲۰ و دو ساله که ازدواج کردم با کلی امید و آرزو شوهر کردم و مثل فرشته ها خوب و دل پاک و با محبت بود ولی اون دقیقا مثل دیو با من رفتار میکرد خیلی اذیتم کرد و هیچ کاری برای زندگیمون نکرد منم کم کم دلم سنگ شد باهاش الان ازش متنفرم ازش خیلی دوری میکنم و باهاش خوب نیستم ولی اون هرچی من بدتر میشم اون نرمتر و ضعیفتر میشه نمیدونم چرا آدما اینجوری شدن با آدم بدا خوبن و با خوبها بد
اره ولی تو این سن باید از صفر شروع کنیم با اینکه دو پسر جوون داریم بجای اینکه خودمون کمک دست اونا باشیم اونا دارن کار میکنن که بتونیم لااقل یه خونه ۴۰ متری بخریم از مستاجری راحت بشیم
اولش بگم دوستش دارم بیش از اندازه یه چند سالی سرد بود از نظر زناشویی من کلی اذیت شدم اما از اون ...
من تو این مورد یجور دیگه مشکل دارم و شوهرم کارماشو پس داد و از وقتی ۳۰ سالم بود کلا قدرت جنسیشو از دست داد و از این چیز خدا محرومش کرد منم چون ازش متنفرم ناراحت نیستم