2777
2789
با بعضی از شوهر ها دهن به دهن شدن بیشتر به خود ادم ضربه میزنه

جواب ندادنش هم پرو شون میکنه

میگه منکه هرچی دلم خواست گفتم و اونم چیزی نگفت روش بیشتر باز میشه و جاهای دیگه ام حرف های چرت و پرتش رو میزنه

یه دوست داشتم عین خواهرم بود 🥺اسمش دنیا²⁰همشهری آقا امام رضا 😍دلتنگشم ایشالا یه روز از همین روزها یه خبری ازش بهم برسه😮‍💨چشم انتظار خواهر گمشده🥺
آدم خیلی وقتا فک میکنه بچه بیاد ادم سرگرم بچه هاش میشه شوهر رو زیاد محل نمیذاره یا از حرفاش ناراحت ن ...

بچه که میاد یه مدت زن و شوهر سر گرم بچه میشن و صورت مسئله پاک میشه اما مشکل هیچ وقت حل نمیشه..زندگی بعد از بچه دار شدن سخت تر هم میشه چون زندگی با دعوا و طلاق عاطفی و...خیلی تو روح و روان بچه بی گناه اثر میزاره😔

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40
دوستان اگر سوالی در زمینه" مشاوره خانواده" و "پیش از ازدواج" دارین تا جایی که بتونم راهنماییتون میکنم و درخدمتم🌱

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

عزیزم تا وقتی از نی نی سایت نظر بخوای زندگیت بهتر نمیشه بد تر هم میشه...باید بری مشاوره

اینجا  اکثرا یا میگن طلاق بگیر یا میگن محل نزار یا میگن دعوا کن🥲

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40
دوستان اگر سوالی در زمینه" مشاوره خانواده" و "پیش از ازدواج" دارین تا جایی که بتونم راهنماییتون میکنم و درخدمتم🌱
از ابتدای عقد؟ چرا جدا نشدی پس اگه نتونستی حداقل این همه بچه نمی آوردی

کلا قضیه ازدواجم یه طوماره از روی حماقت و ترس باهاش ازدواج کردم و جرات نمیکردم بگم نمیخامش بزارید از اول بگم 😭😭😭

 


مرد باشی یا زن ، مرگ تمامت میکند ! انسان باش تا جاودانه زندگی کنی 
از ابتدای عقد؟ چرا جدا نشدی پس اگه نتونستی حداقل این همه بچه نمی آوردی

من تو یه خانواده متعصب روی دختر بزرگ شدم اول دبیرستان بودم که هر پسری هر جوری دوست داشت منو تو راه مدرسه اذیت میکرد و من چون مادرم رو میشناختم که اگر بهش بگم میگه تو مقصری و میخان کلی محدودیت جدید و کتک کاری برام درست کنند جرات گفتن نداشتم  یبارم کاملا بی گناه رفتار پسری رو به من ربط داده بودن و چون ما تو یه محله کوچیک متعصب بودیم اسم بدی از من در رفته بود واقعا چقدر ترس بده خیلی آدم ترسویی هستم بخاطر ترسم و صد البته رفتار بد خانواده ام در این مورد سرنوشتم خراب شد  اینا گذشت دیپلم گرفتم بابام نزاشت درسم رو ادامه بدم میگفت محیط دانشگاه خرابه از طرفی هم میگفت تا ۲۵ ساله نشی نمیزارم خواستگار برات بیاد هر کی هم میومد با عصبانیت پدرم فراری میشدمن از اون همه تعصب خسته بودم میخواستم زودتر ازدواج کنم و برم و راحت بشم ولی نمیشد تا اینکه با کلی خواهش و تمنا بالاخره از بابام اجازه گرفتم برم پیش دختر عموم که آموزشگاه  آرایشگری داشت چیزی یاد بگیرم و سرگرم بشم 

مرد باشی یا زن ، مرگ تمامت میکند ! انسان باش تا جاودانه زندگی کنی 

ولی کاش قلم پام میشکست و نمیرفتم . بس که محدود شده بودم مثل مرغی که از قفس پریده باشه بودم تو راه آرایشگاه با شوهرم آشنا شدم و به گفته خودش خاطر خواه من شده بود و از همون روزهای اول گفت میخام بیام خواستگاریت منم قبول کردم و تو یکی از دیدارها  توی یه پارک یه عکس دو نفره گرفتیم بعد از اون عکس یهو تغییر کرد خیلی بهم بدبین بودمن وقتی رفتاراش رو دیدم خواستم همه چیز رو بهم بزنم که تهدیدم کرد اگر بخای باهام ازدواج نکنی عکست روکه باهام گرفتی پخش میکنم تا آبروت بره 

منم از اونجایی خیلی ترسو بودم و حدودا ۱۷ سال پیش دوست پسر داشتن یعنی امضای حکم مرگ مجبور شدم قبول کنم باهاش ازدواج کنم و با هزار ترس و لرز یه نامه برای پدرم نوشتم و به دروغ گفتم که عاشق شدم و میخام ازدواج کنم و بعدش فرار کردم تا چند روز رفتم خونه عمه م که بابام منو نکشه 😔

 بعد از و سه روز پدرم زنگ زد گفت بیا خونه کارت دارم وقتی برگشتم خیلی عادی گفت میخای ازدواج کنی بری باشه اگر واقعا عشق هست مانعت نمیشم 🤦‍♀️

دلم میخواست بمیرم چون عشق نبود فقط یه شیطنت بچگانه تو سن ۱۷ سالگی بود و دوست نداشتم ادامه دار بشه ولی از ترس کتک های پدرم جرات گفتن حقیقت نداشتم از طرفی هم هنگ بودم بابام که اینقدر متعصب بود چجوری راضی شده که بعدها فهمیدم شوهرم بهش زنگ زده بود و مفصل با پدرم صحبت کرده بود

مرد باشی یا زن ، مرگ تمامت میکند ! انسان باش تا جاودانه زندگی کنی 

پدرمم ببچاره فکر میکرد مثل قضیه عشق لیلی و مجنونه که اگر مانع بشه بعدها سرزنش میشه که اگر گذاشته بود با کسی که دوست دارم ازدواج کنم زندگیم خراب نمیشد و از واقعیت خبر نداشت هنوزم بعد از ۱۷ سال (سه سال عقد کرده بودم و الان ۱۴ ساله ازدواج کردم) خبر نداره و همون روزا میگفت من پشتت هستم چون برای عشق احترام قایل هستم خلاصه بگذریم خانواده شوهرم مخصوصا مادرشوهرم شدیدا مخالف ازدواج ما بودند و مادر شوهرم به شدت از من متنفر بود و مدام با حرف های رکیک و زننده با من حرف میزد البته دردغیاب شوهرم همون ابتدا پس زدم و به شوهدم گفتم بیا جدا بشیم این زندگی به درد نمیخوره ولی اصلا به خرجش نمیرفت و میگفت مهم من هستم که میخامت جواب مادرمم خودم میدم داشتم سکته میکردم چون هر روز رفتارهای جدیدی از شوهرم سر میزد که قبلا نمیدونستم مثل رفیق بازی ، بدبینی شدیدتر از قبل ، اخلاق گند فقط یه رفتارش خوب بود که از من در مقابل خانواده ش دفاع میکرد که بعد از عروسی این اخلاق خوبشم از بین رفت  تو دوران عقد مثل خری که تو گل گیر کرده باشه شده بودم هیچ راهی برای جدایی نداشتم چون مدام شوهرم تهدیدم میکرد اگر بخای جدا بشی نمیزارم تا اخر عمر آب خوش از گلوت پایین بره به روز سیاه میکشونمت 😭 چون منم ترسو بودم سریع کوتاه میومدم 😭😭😭 حتی یکی دو بار دست به خودکشی زدم که نا موفق بود 

مرد باشی یا زن ، مرگ تمامت میکند ! انسان باش تا جاودانه زندگی کنی 

بعد عروسی اوضاع تقریبا بدتر شده بود شوهرم مثل قبل نبود یه آدم کاملا دهن بین ، شکاک ، گند اخلاق ، رفیق باز ، بیکاری هم بهش اضافه شده بود به خانواده ش که اعتراض میکردم مادرش با لبخند میگفت حقته اومدی آویزون پسر من شدی پدرش هم چون همین مدلی بود میگفت چیز خاصی نیست تو خیلی حساسی عروس ! 

تا اینکه دوباره بحث جدایی رو پیش کشیدم که اینبار قشنگ کتک خوردم و بازم تهدید پشت تهدید 

منم دیدم نمیتونم کاری کنم تصمیم گرفتم از حربه ی مهریه استفاده کنم و بزارمش اجرا که مجبورش کنم با شرط طلاق بهش ببخشمش . تقریبا سه جلسه دادگاه رفتیم برای گرفتن مهریه که لعنتی ها هی ببخودی جلسه رو به دادگاه بعدی مینداختند تا من پشیمون بشم بالاخره بعد از شش ماه شوهرم اومد و گفت یه فرصت دیگه بهم بده خودمو عوض کنم و کلی خواهش و التماس و گریه تا اینکه راضیم کرد 

بعد از اون واقعا تغییر کرد رفیق بازیش رو از صد در صد رسوند به ۵ درصد فقط در حد ضرورت ، کار پیدا کرد و رفت سر کار و از نظر اخلاقی خیلی بهتر شد منم خیلی خوشحال بودم که تغییر کرده یه مدت گذشت پسرم به دنیا اومد وضع همچنان خوب بود و با اومدن پسرم بهترم شده بودو بد بینی هاش و شکاک بودنش به شدت فروکش کرد پسرم دو سال و نیمه بود که دخترم به دنیا اومد و خدا خواست و خونه و ماشین خریدیم 

مرد باشی یا زن ، مرگ تمامت میکند ! انسان باش تا جاودانه زندگی کنی 

شوهرم اون اخلاق های بدش رو واقعا کنار گذاشته بود ولی یواش یواش یه سری اخلاق جدید پیدا کرده بود و اونم تحقیر کردن من و خانواده ام و مسخره کردن پدر و مادرم و برادرم بود یا اینکه سر چیزای بیخودی بهونه جور میکرد که به خانواده م بی احترامی کنه و واقعا سر در نمیاوردم چرا اینجوری داره میشه البته ناگفته نماند از اول هم زبونش گزند داشت ولی به این شدت نبود مادرشوهرمم همچنان از من متفر بود( و هست و خواهد بود تا ابد ) و این حرفا رو یادش میداد قبلا هم گفتم یکی از اخلاقای بد شوهرم دهن بینیش بود متاسفانه و هر چی مادرش میگه فورا بی چون و چرا قبول میکنه . چهار ماه بعد از به دنیا اومدن دخترم شوهرم یهو مثل جن زده ها با خانواده م قطع رابطه کرد و هنوزم دلیل منطقی برا کارش نیاورده اوایل که میگفت چون من انتظار داشتم بابات سر قضیه دادگاه رفتنت بزنه شل و کورت کنه ولی کاریت نکرد منم ازش عصبانی ام و دیگه رفت و آمد نمیکنم با خانواده ت !! و هر بار دلیل های مسخره میاره که کلا بیخیال شدم 

مرد باشی یا زن ، مرگ تمامت میکند ! انسان باش تا جاودانه زندگی کنی 

چون رفت و آمد نکردنش خیلی برام بهتر بود قبلا هر بار خونه پدرم میرفتیم الکی بهونه میاورد که مثلا بابات اون جوری نگام کرد منظور داشت مامانت اون مدلی نشست منظور داشت و .... و بعد برگشت به خونه کلی سرزنشم میکرد میگفت باید بری سر پدر و مادرت داد و بیداد کنی که از من معذرت خواهی کنند ! و وقتی میگفتم اشتباه میکنی و الکی حساس شدی میگفت کاش اینقدر که بالاخواه پدر ومادرت در میای بالاخواه من در میومدی  کلا کاراش بهونه بود یه جورایی میخواست هم پدر و مادر من رو با بهانه هاش اذیت کنه هم یه دلیل برای قطع رابطش پیدا کنه 


😭😭😭😭 با یادآوری اون روزا واقعا از بی عرضگی خودم متنفر میشم . اگه این روزا رو میدیدم حتی به قیمت جونمم شده بود تو دوران عقد یا حداقل اوایل عروسی طلاق میگرفتم 

مرد باشی یا زن ، مرگ تمامت میکند ! انسان باش تا جاودانه زندگی کنی 

بعد از قطع رابطه شوهرم با خانوادم اخلاقش روز به روز بدتر شد طوری که انگار پدر و مادر من دور از جونشون برده ش هستند خیلی راحت منو تحقیر میکرد و میگفت اگر من نمیگرفتمت کس دیگه ای هم نمیگرفتت یا پدر و مادرت نداشتن نون بهت بدن بخوری فوری تو رو دادن به من ، مامانت خسیسه بابات شل و وارفته س داداشت اسکوله 

تا کوچکترین خرجی ازش میخواستم میدادها دست و دلباز بود تو پول دادن ولی نیش میزد و میداد مثلا میگفت تو برده ی پولی تو پول پرستی منم با تعجب بهش میگفتم اخه چه طرز حرف زدنه اینکه مثلا ۵۰ تومن میخام ازت برم آرایشگاه پول پرستی هست ؟؟ مگه بقیه مردها خرج زنشون رو نمیدن !! تو پول دادن دست و دلباز بود ولی با منت و تحقیر . اینقدر مدل های مختلف تحقیرم میکرد و خانوادم رو مسخره میکرد که برام تقریبا عادی شده بود ن بحث میکردم ن جواب میدادم مثل یه مجسمه میشنیدم و دم نمیزدم بعدش تو خلوت و تنهایی خودم حرفاش رو مرور میکردم و اشک میریختم به بخت سیاهم 

مرد باشی یا زن ، مرگ تمامت میکند ! انسان باش تا جاودانه زندگی کنی 

همونطور که گفتم دیگه این مدل نیش زدن هاش و تحقیرهاش برام عادی شده بود دلم میشکست ولی به رو خودم نمیاوردم و میگذشتم تا اینکه مجدد جفتمون تصمیم به آوردن بچه سوم گرفتیم تو همین حین که من تازه باردار شده بودم برادرم نامزد کرد و شد اول حسادت های شوهرم به برادرم . مدام تو خونه راه میرفت و برادرم و زنش رو مسخره میکرد انگار سوژه جدید گیر آورده بود منم اهمیت نمیدادم و جوابم نمیدادم نمیخواستم بیشتر حساسش کنم که بدتر کنه... ماشاالله برادرم وضع مالیش خیلی عالی شده و همشو با تلاش و زحمت خودش به دست آورده و دقیقا واحد روبرویی من که متعلق به پدرمه میخاد زندگی کنه . 

شوهرمم که از رو نمیره هر چی صبر نشون میدم جواب نمیدم به روی خودم نمیارم‌ شدت تحقیر هاش و توهین هاش رو بیشتر میکنه و شدید تر به برادرم حسادت میکنه 

مخصوصا الان که برادرم دنا خریده آتیش حسادت شوهرمو بیشتر کرده چون ما بعد اینهمه سال زندگی وانت پیکان داریم که اونم به روغن سوزی افتاده و به زور خرجمون رو ازش در میاریم .

مرد باشی یا زن ، مرگ تمامت میکند ! انسان باش تا جاودانه زندگی کنی 

مسعله ای که من رو داره داغون میکنه زیاد به تحقیرها و توهین هاش ربطی نداره مسعله اینه جدیدا بهم حق قهر هم نمیده ! تقریبا دو ماه پیش یه روز یه بهانه ای آورد و دوباره شروع کرد به تحقیر و توهین و امون هم نمیداد منم بیصدا فقط گوش میکردم تا تموم بشه حرفاش . بعد که تموم شد تصمیم گرفتم یه مدت بی محلی و قهر کنم شاید جواب بده 

قهر بودیم و به هیچ وجه محلش نمیدادم تا اینکه فهمیدم رفته خونه خالم و هر چی از دهنش در اومده جلوی خالم و شوهر خالم نثار پدر و مادرم و برادرم و خودم کرده بعد هم تهدید کرده برید بهش بگید اگر آشتی نکنه با سه تا بچه طلاقش میدم بره خونه باباش ببینم باباش با چندر غاز حقوق بازنشستگی میتونه خرج اینو با سه تا بچه بده یا پرتش میکنن بیرون ! 😔 


بعد رفته خونه داییم نشسته اینا رو گفته 

منم بی خبر 

یهو دیدم خالم و داییم و بابام و کل خاندان ریختن سرم که چرا زندگی نمیکنی چرا میخای زندگی خودت رو با سه تا بچه خراب کنی و ... 

منم بهشون توضیح دادم بخاطر حرفهای بدی که بهم زد میخواستم یکم بی محلی کنمش 

نمیدونستم آبرو ریزی تو فامیل برام درست میکنه 

بخدا اینقدر سرخورده شدم توفامیل 

قشنگ دشمن شادم کرد با اینکارش !

اخه چقدر بدبختم من که باید تا اخر عمر تحقیر و توهیناش رو بشنوم و حق قهر هم نداشته باشم اونم فقط بخاطر داشتن بچه وگرنه دیگه یه لحظه هم صبر نمیکردم 

مرد باشی یا زن ، مرگ تمامت میکند ! انسان باش تا جاودانه زندگی کنی 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

جن گیر یهو دی

masomeh12 | 1 ثانیه پیش

زلیخا

عقیلagha11 | 31 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز