چون خودش هیچی نیست میخواد با تحقیر کردن تو خودشو توجیه کنه، این یه زنی میخواست که بشوره پهنش کنه تو آفتاب
اتفاقا این برنامه رو نگاه میکنم . پدر و مادرم و برادرم این توهین هاش رو میدونن البته من نگفتم بهشون خود شوهرم میره تو فامیل من جار میزنه حرفاشو پدرم و برادرم به ظاهر خودشون رو بیخیال نشون میدن ولی مادرم خیلی غصه میخوره میگه کاش اینقدر بد بودیم که میگفت دلمون نمیسوخت
آدمای کوچیک سعی میکنن دیگران رو خرد کنن
چون شما لقمه ی گنده تر از دهانش هستی دوست داره کوچیکت کنه تا اندازه ی دهانش بشی
ولی همین سکوت و بیخیالی رو ادامه بده تا به هدفش نرسه
موقعی که خونه است خودت رو خوشحال نشون بده با بچه ها بگو بخند داستان تعریف کن درساشون رو کار کن
انگار که نیست
فقط مشکل اینجاست ببینه اهمیت نمیدم جور دیگه ای بهم فشار میاره مثلا الان نزدیک عروسی برادرم این قهر من براش بهانه ای شده میگه من پامو تو عروسی داداشت نمیزارم
میگم اخه قهر من چ ربطی داره به عروسی میگه همینی که هست دوباره باید با سه تا بچه مثل بیوه ها برم عروسی یدونه برادرم فقط خدا کنه لج نکنه پول لباس و آرایشگاه و کادو رو بده آبروریزی جدید برام درست نشه اندازه یه جو آبرو برام نمونده تو فامیل همیشه باید سرم خم باشه جلو دوست و دشمن
