این مواقع که خیلی بهش نیاز داری و مخصوصا الان که زایمان کردی خیلی بیشتر آدم همچین احساساتی داره...
من اشک میریختم میگفتم، بچم مامان منا ندیده و نمیشناسه، محبتش را ندیده و نمیفهمه چقدر مامانم می تونست دوستش داشته باشه
من یه دونه دختر بودم و کارمندم الان بچم را مادرشوهرم نگه میداره، خیلی واسم سخته، خیلی میرم سرخاکش گلایه میکنم.
شوهرم زیاد نمیذاره برم، میگه ولت کنم کنار قبر مامانت چادر میزنی
ولی من بعد ازدواجم سختیهای بیشتری کشیدم که مرگ مادرم را شروعش میدونم ولی هر روز بدتر شد، بعد فوت مادرم زود رو پا شدم و خانواده را دور هم نگه داشتم، بعد ازدواجم با یه اختلاف و اشتباه محروم شدم از دیدن خانواده ای که به مادرم قول دادم پیش هم نگهشون دارم😭😭😭😭