من بارها مهمون سرزده اومده (خونواده شوهر )
بعد تا جایی که امکانش بوده پذیرایی کردم
باز پشت سرم کلی حرف زدن
مثلا یک روز دقیق سر ناهار خواهرشوهر اومد
اتفاقا اونروز شیر آب آشپزخونه هم یهویی خراب شده بود خودم خیلی بهم ریخته بودم
خوراک لوبیا داشتیم
ماست
سبزی
زیتون
ترشی
خلاصه من عادت دارم سفره رو برا مهمان هر طور شده رنگی کنم
آخر سر هم که تشریف برده بود مادرش کلی سوال پیچش کرده بود و آمار گرفته بود
کلی هم پشت سرم بد و بیراه گفته بودن
که آره دخترم از خونه برادرش گرسنه برگشته ...
اونوقت خودشون اینجورن میوه تو یخچال باشه هم فقط چای میذارن جلو مهمون .
یک بار مهمون اومد براشون
دو کیلو هم شیرینی آورده بودن با خودشون
چای خالی گذاشتن
بهشون گفتم لااقل یه ظرف از شیرینی های خودشون بزارید با چای
دخترش گفت نه میذاریم وقتی رفتن خودمون میخوریم