سه شب پیش بود ۱۱ فروردین،دوست شوهرم یهو ۱۱ شب به شوهرم پیام داد الان میایم خونتون
اومده بود خونه ی برادرشوهرم اینا که طبقه پایین ما هستن و از قبل به اونا خبر داده بودن
بعد یهو گفته بودن بریم بالا هم سر بزنیم عید دیدنی
۱۱ شب!
ما هم همیشه میوه و آجیل و شیرینی داشتیم ولی دیگه اون شب همه چی تموم کرده بودیم
فقط شکلات و چایی بود با همونا پذیرایی کردم
حالا هی یادم میفته میگم چه بد شد بعد خودخوری میکنم
شما جاشون بودین چه فکری میکردین ؟
تقصیر خودشونه خب
به نظر من اصلا نباید خودت و ناراحت کنی تازه باید شکر گذار باشن در باز کردین
تو چرا خودخوری میکنی مهمون ناخونده بوده سوپر مارک که نرفتن همه چی توش باشه
طبیعیه عزیزم بیخیال باش سخت نگیر
مهم نیست یادشون میره
عیبی نداره
وا چه بیکار بودن ۱۱ شب،بدون هماهنگی قبلی.همون چای هم از سرشون زیاده.
هیچ فکری نمیکردم مگ واسه خوردن میرم مهمونی!
حتی خبربدمم دوست ندارم زیاد خرید کنن
والا من ساعت 11جایی نمیرم
مهم نیست
فکری نمیکردم خب هدف دیدارتون بوده خودتو اذیت نکن
شما بازدید نرفتید خونشون؟
خیلی هم عالی بوده پذیرایی به خودتون سخت نگیرید
باید می‌گفتید ببخشید خبر نداشتیم تشریف میارید
وسایل پذیرایی هم ته کشیده
لیاقتشون همون شکلات و چایی بوده
😏اخه ۱۱ شب و عید دیدنی
میگفتم دمش گرم بهمون چای و شکلات داد
نگران نباش عزیزم اونا طبقه پایین تا خرخره خورده بودن. چیزی هم جلوشون نمیذاشتی اصلا متوجه نمیشدن.
