خاله ام اینا چن روزی مارو دعوت کردن ویلاشون شمال شوهرم خودش راضی بود بریم با مادر و پدرم ۴تایی با ماشین ما رفتیم حالا امروز عصر بعد ۱۲ ساعت رسیدیم خونه خونواده خودش باغ پدرش اینا جمع بودن تو روستاشون چن نفرم مهمون داشتن همین که از در خونه وارد شدیم گفت بریم روستا خونه اونا گفتم همین الان خسته رسیدیم دوش نگرفته گفت من نمیدونم میای بیا نمیای من تنهایی میرم گفتم زنت رو خونه شب تنها میذاری بری فامیلات رو ببینی بعد دست روم بلند کرد بعد منم زنگ زدم به پدرمادرش که اونجا چخبره این تنهایی میاد چون از دو روز قبلش هی زنگ میزدن کی میاید بعد پدرش برگشت گفت شما باید جوری برنامه ریزی میکردید ۱۳ اینجا باشید شما جای من بودید چیکار میکردید بخدا خسته شدم از مرد بچه ننه
خدا لعنت کنه هرچی مرد بد و بچه ننس
میگه دیگه از این به بعد آبم نمیذارم بدون من بخوری
تف به این زندگی هممون داریم میکشیم از دست این روانی ها
دست بزن داره؟
عزیزم رفتید مسافرت سعی کنید خوش بگذره بحث الکی نکنید ،
رفتی خانوادتو دیدی میذاشتی اینم بره دوش میگرفتی خابتم اونجا میشدی دیگع اوقات تلخی نداره
کارش خیلی بوده
باید الویتش زنش باشه و در کنار اون به پدر و مادرم احترام بزاره
خب اون با تو اومده خونه فامیلت.توام با خوش اخلاقی میرفتی خونه فامیلش چی میشه مگه
لجبازی نمیکردی خب. میگفتی دوش بگیریم بریم. خودش زودتر بیخیال میشد
هیییچ جوره حق نداره روت دست بلند کنه هر اشتباهیم کرده باشی
ولی فارغ از این قضیه
اگر خانواده اون انقدر اصرار داشتن باید ی روز زودتر برمیگشتید که هم استراحت کنید هم یه روزو کنار اونا باشید
جای تو بودم حتما باش میرفتم.بحث هم نمیکردم.چون روزای اول نوروز رو به خواست تو و با خانواده تو بوده احترام بهت گذاشته.حالا نوبت توست که جبران کنی
بنظرم حق با شوهرت و پدر شوهرته
ولی حق نداره دست روت بلند کنه
جلو خانوادت دست بلند کرد؟ هیچکس هیچی نگفت؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
