2777
2789

مامان بابام دعواشون شده بود بعد از دعوا مامانم نشسته بود تو پزیرایی و میوه پوست میکند و میخورد .

بابام رفت اشتی کنن و از دلش در بیاره بر گشت گفت : دستت رو چاقو نبره .مامانم گفت : مگه یوزار سیف اومده؟؟

باز دعواشون شد :/ :/

این کاملا واقعی است.

یه بار عمم با دخترش میره بازار عمم(چادری هست جوری چادر سرش میکنه فقط چشاش دیده میشه)جلو یه مغازه دخترعموشو میبینه باهاش سلام عیلک می کنه میره تو مغازه بعد از دخترش میپرسه منیژه(دخترعمویی که جلو مغازه دیده)کجا رفت دخترعمم گیج میشه میگه کیو میگی کدوم منیژه؟ بعدا کاشف به عمل میاد که منیژه ای وجود نداشته عمم تو آینه خودشو دیده با خودش حرف زده

دختر عمم⊙_⊙

آینه●-●

عمه ی نابغه ام °°

دلم برای اون بیچاره هایی میسوزه که جلو عمم این ماجرا رو فهمیدن نمی دونستن چی رو باید گاز بگیرن

‏من یه سال مدرسه ای میرفتم که بابام ناظمم بود

یه بار پدر یکی آومده بود گفت چرا بچه منو زدی؟

بابام گفت من بچه خودمم میزنم بعد صدام کرد گرفت جوری میزدم صدا سگ میدادم

طرف میگفت آقا غلط کردم ول کن بچتو •_•


بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

ی خدا.. چ وحشتانک و خنده دار ... خندیدی؟؟؟

یه لحظه شوک شدیم پدر شوهرم یه نگا کرد به اون یه نگا ب من 😂😂😂😂😂😂 چرا یه نیشخندی زدم ولی نگه داشتم اومدم خونه خندیدم

زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکیکه همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتنش را از بین میبرد
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز