بچه هابیاید بگید من با این مادر شوهرم چیکار کنم

من اصلا ناراحت نمیشم،پدر و مادرشن،وظیفشه،من همون اول زندگی به شوهرم گفتم هر وقت تونستم میام خونه پدرت سر میزنم ولی هر وقت هم نتونستم تو به خاطر من براشون کم نذاری،وظیفته بهشون سر بزنی خدمت کنی،اگر کم کاری کردی این دنیا و اون دنیا دیگه گردن خودت،۱۰۰سال دیگه مردن نگی تو نذاشتی برم خونه شون!!الان شوهرم از دیروز ظهر رفته خونه پدرش،امشب برمیگرده،من نتونستم به خاطر ماه رمضون برم،اکثر وقتا هم برمیگرده اینقدر کار کرده و خسته هست که برسه به بچه ها گیر میده، منم هر وقت بفهمم اون روز زیاد کار داشته خونه پدرش،بچه ها رو زودتر قبل اینکه پدرشون برسه خونه میخوابونم.تا شوهرم رسید خونه از خستگی با بچه ها دعوا نکنه

پدرشوهرم تو روستا هستن،همیشه کار هست که کمک کنه،حالا تو ی بار میخوان کابینت کنن غصه داری!

احتمالا فکر کرده خونه خودتون باشه زود بیدار نشه،اونجا دم دستشه سریعتر کار رو شروع میکنه

فقط بچه دار نشو  از این مرد ...چون این مادر شوهر که انقدر رو زندگیت تسلط داره دو روز دیگه میاد بچه آنم بر میداره میبره  و وو می دونی و مشکلات و حرص های جدید ....