2777
2789
عنوان

پارت درسی

186 بازدید | 8 پست

@روژدابانو  

@ایران_بانوووو  

@_آشنای_غریب_  

@اوزگه  

سلام فردا ساعت۶ پارت درسی داریم که به چهار پارت یک ساعته تقسیم میشه و بعد از هر کدوم ربع ساعت استراحت.اگه هستین فردا ساعت۶ که اومدین حاضری بزنید.

به حباب نگران لب یک رود قسم،به همان لحظه ی شادی که گذشت غصه هم میگذرد؛ آنچنانی که فقط خاطر میماند و بس...♥️

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

سلام خوبین خسته نباشین خداقوت 🌱

 ببخشید من امروز اصلا گوشی دستم نگرفتم ولی از ۶ صبح تا ۱۱ ۴/۳۰ ساعت مفید خوندم پارت بعدیم بعد افطاره

شما چیکارکردین 

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)
سلام خوبین خسته نباشین خداقوت 🌱  ببخشید من امروز اصلا گوشی دستم نگرفتم ولی از ۶ صبح تا ۱۱ ۴/۳ ...

سلام عزیزم منم از ساعت ۶ صبح تا ۱۲ خوندم

ولی بعدش مهمون داشتیم برای افطاری چیزی نخوندم انشالله فردا دوباره از ۶ صبح شروع میکنم.

به حباب نگران لب یک رود قسم،به همان لحظه ی شادی که گذشت غصه هم میگذرد؛ آنچنانی که فقط خاطر میماند و بس...♥️
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

عکس نظر

samaaneiii | 17 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز