از دیشب حالم بد بود سر درد و بدن درد داشتم امروز بعدظهر منو رسوند خونه مامانم رفت رفتم درمانگاه دکتره گفت تبت نزدیک چهله اومدیم خونه بعد افطار مامانم زنگ زد ب شوهرم که مغازه بود گف میخاین بریم خونه داییم ..
منظور دایی مامانم..اگه کاری ندارین بیاین بعد گفت نه شما برین من تا نه میایم خلاصه ما رفتیم اخرا پیام داده از هشتونیم اومدم دم خونتون کسی نیست من رفتم خونه بهش زنگ زدم خب چرا زنگ نزدی شروع کرد ب سروصدا کردن الآنم خونه مامانمم شام بخورم میرم...