خواهرشوهر وقیح وفتنه

دخترخالمه

نه همسن مادرمه

پسر بزرگش همسن منه

ازغریبی وبیکسی

اینجا کسی روندارم

خانوادم شمالن من جنوب

تنها کسی که هست همینه

بارها شوهرم روپر کردن که نزار فللنی موهاشو رنگ کنه یابره ارایشگاه وهزارتاحرف دیگه

بردم ۵ ماه بی نتیجه بوده بخدا

با چوب آبسلانگ دهن ولثه روماساژ میدن به خون میفته

تازه اون چن کلمه ای هم که میگفت دیگه نگفت انگار ترسید

نگران نباش

من دقیقا روز تولد سه سالگیش شروع ب دویدن کرد یهو ماشالله

۷ ماهگی تازه گردن گرفت

۴دست وپا واینا اصلا نرفت

من دوسال وخورده ای مدام کاردرمانی میبردم

اره عروس خاله شو جرغاله شو

متو شوهرم ۱۱سال اختلاف سنی دارم

روزی که اومدن خواستگاری پدررم موافق نبود مامانمم گفت خودت میدونی  من اونموقع دوم دبیرستان بودم دوسال پی درپی رفتن واومدن دیپلم که گرفتم عقد کردیم وبعد ازدواج

بعد که دیگه کارشون گرفت

دخترخالم میگفت زن فلانی شاغله وپاب پای مردش پول درمیاره

منم گفتم کسی که دختر کم سن میخواد باید خودش این قضیه روبدونه مگه کسی مجبورتون کرده بود که دوسال بیاید التماس الانم توپه شاغل بودن کسی رو بهم بزنید

اونا هم گفتن وای ماکه منظورمون تو نبودی و... اصن یه داستانی شد

بخدا قسم اولین بارش نیس

من نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی بخدا قیافه م خوبه یعنی کسی میبینه تعریف میکنه .اینا باهزار تاوعده وعید که عروسی میگیریم وفلان میکنیم وبهمان میکنیم اومدن خواستگاری ولی فقط یه عقده ساده گرفتن  گفتن عیبی نداره واسه عروسی جبران میکنیم ولی عقد روگرفتن اصلا دیگه چیزی نگفتن واسمی از عروسی نیاوردن شوهرمم گفت من تازه استخدام شدم ودست وبالم خالیه گفتم خواهرات که خوب پز میدادن وتعریف میکردن بگو کمکت کنن این خم عصبی شد گفت نههههه مگه مردم باید زندگی منو جمع کنن گفتم پس چرا اینقد خالی بستید اون موقع؟

حتی بارها بخاطر دخالتای اوناتوی عقد تاپای طلاق رفتیم

شوهرم یه چیزش خوبه توروی خانوادش وایمیسته ومیگه به شما هیچ ربطی نداره حتی به من میگه اگه بحثی پیش اومد خودت جوابشون روبده ولی دیگه نیا به من بگو که اعصاب خرابی پیش نیاد ولی اونا ول کن نیستن

ممنون از راهنماییت خواهرخوبم

متاسفانه بیش فعال هست وتحت نظر دکتر مدام دوس داره بدوبدو کنه وحتی بزورخوابش میبره توجه وتمرکزش پایینه