من تو زندگی حس کسی رو دارم که یه سفر بزرگ در پیش داره و باید آماده بشه .یه مقدار کاراشو میکنه بازم درگیر کارهای بیخود یا باخود میشه حواسش از کارهای اصلی پرت میشه ،بازم برمیگرده یه سری کاراشو میکنه .گاهی روزمره گی ها مجبورش میکنه از کارهای سفر دور بمونه .گاهی خستگی ها ،دلمردگی ها مانعه و ...
در کل حس یه مسافر رو دارم برای رسیدن به زندگی اصلی ،زندگی واقعی که خدا وعده داده ،ائمه اونجان .
و نگرانی های خودش که آیا واقعا به جایی که باید میرسم یا راه رو به خطا میرم .
خصوصا وقتی برنامه زندگی پس از زندگی رو میبینم واقعا هیچ دلخوشی تو زندگی نمیبینم همش واهی هست و اشتباه ،فقط فرصت آمادگی برای سفر و زندگی اصلی .