سلام خانمای عزیز امیدوارم حالتون خوب باشه
ممنون میشم اگر نظری دارید بهم بگید چون این موضوع دهنمو درگیر کرده
من یه دوستی داشتم که ایشون یکسال از من کوچیکتر بعد حدود ۸سال پیش فکر کنم پدرشون بعد از چندسال مبارزه با سرطان فوت شدند بعد تو این مدت ما باهم خوب بودیم خیلی وقتها باهم درد و دل میکردیم تا پارسال
ایشون کنکور داشتن بعد هیچ جا هم نمیرفتند کلا فقط بعضاً باهم همو میدیدیم که اتفاقا تو یکی از همین دیدار ها به من گفتند شاید شاید ما مهاجرت کنیم به یه شهر دیگه و به من گفتند که اصلا به هیچکس نگم چون این فقط یه احتمال
خلاصه کنکور که دادند هم همچنان هیچ جا نمیرفتند یه روز خاله ایشون منو میبینه و میگه شما نمیدونی چرا هیچ جا نمیره نه خونه ما نه خونه مادربزرگش گفتم کنکور خیلی فشار داره از طرفی با اینکه ۷سال میگذره از فوت پدرش اما خب سخته ممکنه یه مقدار افسرده شده باشه نگران نباشید
و قصد من از این حرف فقط این بود که عادیه این رفتار ها ازش