توی تاپیک قبلیم گفته بودم قضیه رو
بعد اون ماجرا چندین بار رفتیم مغازه اش ولی دیگه چیزی نگفت🥲هر پنج شنبه یا جمعه ای که میریم تا که میبینمش دلم میلرزه اگر سرش شلوغ باشه میاد سلام احوال پرسی گرمی میکنه و میره گاهی اون یه نگاهی میکنه گاهی ام من تا میبینم حواسش نیست نگاهش میکنم🥲هر وقتم که سرش شلوغ نباشه میاد و به کار ما میرسه و یجوری باهام رقتار میکنه که نمیدونم چجوری بگم خیلی خوبههه🥲😅
جز فامیلیش و اینکه اهل کجاست و مغازه اش کجاست چیزی در موردش نمیدونم😂💔آخه لامصب اومدی پا پیش گذاشتی دلمو لرزوندی.. چرا لال شدی🥲😂
آدمی ام نیستم که پا پیش بزارم و باهاش حرف بزنم
نمیدونم چکار کنم
بنظرتون چکار کنم باز حرفشو بزنه یا اینکه خلاصه یه نظری بدید..... 😶🌫️