نامزد کردم ما میگیم عقد تو عقد که بودم سال اول عیدی برام نخریدن خانواده خودم گفتن همه وسایلاتو یکدفعه میخیریم برات این اومد تموم شد و شوهرم هرشب اشک منو برای عیدی در می اورد گیره داده بود حالا که برات نخریدن باید ظرفشویی بخرن خلاصه منم انقد گریه کردم که خریدن حالا بعد چهارسال خونه مامانمم برداشت گفت گیر دادی برای ظرفشویی حالا کجا وصل کردی