الان با دوستش بیرون بود حواسش نبود زنگ زد بهم جواب دادم دیدم صدای حرف زدنش با دوستش میاد میگفت مامان خیلی با معرفته عشقمه و...... بعد مامانم بچمو دوست دارم بعد زنمو
هر کی دیگه بود ناراحت میشد من انقدر بدبختم از این حرفش خوشحال شدم ک قبل خواهر برادراش حداقل منو دوست داره چون فکر میکردم ارزشم واسش از همه پایین تره
اخه من نمیتونم اصلا دوسش داشته باشم غیر از مامانمو بچم هیچ کسو دوست ندارم