سلام من ۴ برادر شوهر دارم .که با ۳ تاشون بیشتر از داداشای خودم رفیقم اما دریق از یکیشون که کلا غیر اجتماعی حال میکنه اصلا نه اهل رفت و آمده .نه خوش بر و رو هست .با هم رابطه خشک و سردی داریم .یه زن داره عجوزه دقیق از همونا... که دو فرزند هم دارند که زنش به تربیت خودش و خانوادش تربیت کرده پسر بی تربیت و پرووو. و با سیاست .گرگینه ای حالا کار بینشون به جایی کشیده که دیگه رفتن برای دادگاه و طلاق . پسرش اومده پیشه باباش فعلا .چون باهاشون صمیمی نیستم و حتی از پسر تنفر دارم اهمیتی ندادم .تا اینکه امروز اومدن خونمون از خودم تنفر پیدا کردم یا نکردم .. پسره زیر چشم گود ازبین رفته و داغون پسرش ۱۰ سالشه .ولی واقعا نابود شده بود . از روی ۲ زندگیش سعی به ارتباط با من داشت .شاید بخاطر اینکه تنها افتاده یا اوضاعش بده .دلم واقعا براش سوخت .چکار کنم به نظر شما؟؟اگر بهش برسم ازونایی که با دیدن از ما بهتران بزاره بره و بدون تشکر خودش و خانوادش.من چکار کنم انسانیت رو در نظر بگیرم یا اتفاقات بعدش که کمک پوچه. یا خدای بالا سرمون.ولش کنم یا کمکش کنم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
بی خیال خودتو درگیر مشکلاتشون نکن طوری ک میگی آخرش جواب خوبی با بد ذاتی میده و قدرشناسم نیست ...
تهش بی جوابه ...بی جواب که هست .زنش میخواست زایمان کنه من ۱ هفته بکوب شام و ناهار و خرید و همه کاری براش کردم چون تک دختر بود بی کس بود زن پلیدش..منم دلرحم خدا سر شاهده اصلا یه ممنون نگفت انگار نه انگار که کاری انجام شده ..کاملا عادی.بی تفاوت .الان پسرشو نمیدونم