خاستکار سنتی بود و یکسال نامزد بودیم تو دوران نامزدی هم خودش هم خونوادش عالی بودن ولی الان ک یک ماهه عقد کردیم هر روزم جهنمه از روز اول عقد دعواهامون شروع شد . حق نداری جایی بخوابی ، هر شب باید بیای خونه ما بمونی ، هر بحثی میشه مامانش خبر داره ، کار نداره و مسافر کشی میکنه میگه من سرکار نمیرم ، عصبی و پرخاشگره ولی بعدش زود فراموش میکنه ، دوسش ندارم و نمیتونم بهش مهر و محبت بدم بهم میگه حواست باشه اگ یکی دیگه محبتم کنه میرم بوسم میکنه مور مور میشم
میدونم جز طلاق راهیی ندارم ولی تا ۲۳ سالگیم این تنها خاستگارم بود میترسم بعدش دیگه موقعیتی نداشته باشم