من سه سال با آقایی بودم که رابطمون خیلی خوب بود. این آقا نامزدی به هم خورده داشت و چون از یه شهر دیگه بود خانوادم مخالف بودن البته توی تحقیقات درمورد مادرش بدگویی کردن و گفتن خیلی زبون درازه(راست میگفتن) حتی گفتن مادرش عروسشو فراری داد!!!
تا اینکه من اصرار کردم و خانوادم راضی شدن که بیاد خواستگاریم. جلسه اول که آشنایی بود ولی جلسه دوم مادرش روی واقعیشو نشون داد و گفت پسر ما خونه داره و دخترتون باید جهاز کامل بیاره (با لحن تند گفت که مادرم خیلی آروم گفت ما تا جایی که توانمون برسه کمک میکنیم که برن سرخونه زندگیشون) اینم بگم که خانواده آقا پسر واسه خرید خونه هییییچ کمکی نکردن بهش تازه این پسر هرماه کلی خرج میکرد واسه خانوادش. حتی مادرش بهش گفته بود هرماه به داداشهات پول توجیبی بده . برادراش همه سنشون از ۲۷ سال به بالاست و کار درست و حسابی ندارن. خانواده من رسم به مهریه بالا دارن چه واسه دختر چه واسه عروس. کلا فرق نمیذارن. واسه من ولی نصف بقیه گفتن چون اونا گفتن ما رسم نداریم مهریه بالا بزنیم. خلاصه خانواده ها توافق کردن سر ۳۰۰ تا سکه و همه راضی بودن تا اینکه رفتن و بعد از دوهفته گفتن ما مخالفیم