دختر من26آذر 91...حرف زدنش بد نیست...عکس.شارژ.مامان.بابا.عمه.عمو.خاله سهتشه نمیگه.آب.جوجه.هاپو. گوشی.چشم.لب.گوش.بیشتر کلمه ها رو میگه اما باز بچه پسرعموم که دو ماه ازش کوچیکتر خیلی عقبه اون راحت مامان جو و بابا جون میگه کلی حرص خوردم تا اینم راهش بندازم...بیشتر مشکلاتم ناارومی و اذیت و گریه هاش که درست نمیشه.دایم درحال گریه و نق زدنه.یه لحظه هم اروم نمیشه.میخوام بزارم مهد یبار نیم ساعت گذاشتم اما خیلی حالم بد میشه ..نمیدونم چطور با خودم کنار بیام؟؟؟
خدایا پسرم خودت دادی و خودتم گرفتی...من و خواهرش خیلی منتظرش بودیم جای خالیش دلمون آتیش زده .تنها دلخوشی من و دخترم بود...بعد چهارسال و سه تا سقط و پنج بار بارداری باز دست خالی برگشتم پیش دخترم... خدایا خودت کاری کن صحیح و سالم و دل خوش اینبار دست پر برگردم خونه....