یکی از خواهرام خیلی بهم میگف درستو ادامه بده مستقل شو خودتو نجات بده تا شوهر خوب گیرت بیاد منم سعی کردم درسمو ادامه بدم بزدایند کارم قرارداد ی بود یکم برای شرایط درسخواندن سخت بود یجای دیگ مشغول بکار شدم محیطش افتضا شرایط اون کار خونه جوری بود ک دختر مجرد قبول نمیکردن کلا ۸زن بودیم ۷تاش متاهل مجرد من فقط موقع فرم پر کردن بهم گفتن متاهل پر کن ک اگ زن مدیر عامل دید بگن متاهلی من چن ماهی نقش متاهل بازی میکردم اصلا نمیدونستم چکار کنم کل زنا همشون دوس پسر داشتن حتی ب من میگفتن اجتماعی نیستی دوس پسر بگیر و..این وسط پسر یکی از سهامداران کارخونه ک دوس پسر همه ی زنا بود کلا دیونه بود جوری ک از کارخونه باباش بیرونش کردم در این حد افتضا ولی هیکل مث مانکن خوشتیب ب همه میگف من اینو دوست خودم میکنم تا به همه ثابت بشه کسی دست رد ب سینه من نمیزنه