سر یه حرف دروغ نامزدش که حرف شوهرمو عوض کرده بود تاداداشمو عصبی کنه همچبن تورومون دراومد هرچی نمک باهامون خورده بود شکست تازه نامزد کردن و تو اولین معاشرتمون این بلارو سرمون اورد شکرخدا کل خانواده بودن ورسوا زنداداشم شد چون همه شاهد بودن ودروغش رو به داداشم فهموندن اما همه چی بینمونو خراب کرد سر بی حرمتی که به شوهرم کرد ودرگیری ایجادکرد چوبشو من خوردم حتی یه زنگ نزد حالموبپرسه کارم تا دکتروبیمارستان وبستری کشید بعد یکماه ازاون روزا تولدمو هم بهونه نکرد زنگ بزنه باهام حرف بزنه چطور تونست اینقدر بی انصاف وبی معرفت باشه تومجردیش هرروز خونه مابود همش بامابود چرا نتونست بفهمه دروغه من باز دلم براش تنگ شده امابخاطر زن دروغگوش پاپیش نمیذارم اونوقت میشه حساب نکردن شوهرم،شوهرم به حرمت من نه جواب داداشمو داد نه جوری که لیاقتش بود رفتار کرد طفلی ازحرص داشت سکته میکرد امادید من توچه حالیم هیچی نگفت تااخرعمرم شرمنده شوهرمم 😭 حس میکنم تااخرعمرم نباید ببینم داداشمو بنظرتون رابطمون باداداشم درست میشه؟