همسایه طبقه بالا ما اصلا اهل مراعات نیستن
خیلی سر و صدا دارن
مثلا ماه رمضون تا سحری مهمون دارن سر و صدا دویدن بچه مهمونها که تپش قلب میگیرم (از همین الان غم عالم اومده تو دلم اصلا اینقدر فهم ندارن یکی ممکنه اهل روزه سحری نباشه و اپارتمان جای سحری دادن نیست)
از همه بدتر دعواها جیغ های دخترش هست
یک شب در میون
ساعت ۱ شب جیغ میکشه ۳ شب جیغ مبکشه یک ساعت و پاهاش میکوبه زمین ۱۵ ۱۶ سالشه
حدود دو ساعت ادامه داره
امروز صبح ساعت ۶ صبح با جیغ های دختر بلند شدم که پاهاش میکوبید زمین عالم خواب بودم
باز الان ۱۲/۵ شب دیدم یکچیزی میریزن رو سرامیک که صدای خیلی وحشتناکی داشت
کنترل از دست دادم جیغ داد کشیدم
الان خیلی ناراحتم چرا اینکار کردم
در شان و منزلتم نیست که جیغ بکشم گریه ام گرفت
خیلی عصبی شده بودم خانوادمو ناراحت کردم
من ادم خیلی ارومیم نمیدونم چرا کنترلم از دست دادم انگار یک لحظه مغزم از کار افتادم
فردا باید برم سونو دکتر گفت برای ازمایش و سونو شب در ارامش باشم
احه اپارتمان دیگه ۱۱ شب به بعد سکوت
خیلی دلم گرفته
خوابم پرید
کابوس من شد اینکه با جیغ داد این دختره بیدار نشم
الانم دوباره گریه میکنه هر شب خدا همینه ماجرا